۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

یاداشتهای دیرشده

امروز 11 اردیبهشت چهارشنبه است که داریوش این سررسید را به دستم رسانده شب قبل سراغ دختری را می گرفت که دفتری داشت و یادداشتی می نوشت و از او هم می خواست که برایش بنویسد و در جواب می گویم که آخرین باری که خواسته ام چیزی برایم بنویسد زیربار نرفته و گفته بعدن.
پنج شنبه شب نه چهارشنبه شب است که می رویم هشتگرد روز عید پیش بچه ها هستیم سری به فامیل می زنیم دایی کریم و خاله و دایی رسول. خانه خاله است که جای خالی مهدی روی مبل های جدیدششان دل آدم را می آزارد. هزار بهانه می آوریم تا خودمان هم باورکنیم که اتفاقی نیفتاده ولی افتاده پارسال همان روبرو نشسته بود خوشحال و چقدر هم خوشحال به کورش عیدی داد به من و آرزو طلبش را هم داد مسیر نگاه خاله می چرخد روی داریوش و علیرضا با صدای آهسته می گوید: کجایی مهدی که بشینی پیش باجناقها.
یاد داریوش می افتم که بهش گفته بود از باجناق برای آدم فامیل در نمی آید درست مثل ژیان که ماشین نمی شود و چقدر آن زمان توی خودش بود این بشر و چه خوب که هیچ وقت نخواستم تا فیلم تصادف را ببینم یا حتا آنها که از جنازه گرفته شده بود تا تمام دلخوشی ام به خنده هایش باشد و حالا یادگاریش همان خنده هاشت با دندانهای نامرتب کوچک.
تمام تعطیلات جایی نمی رویم مسافرت خارج از ولایت می رویم هشتگرد و بی می گردیم داریوش به کسی زنگ نزده و مثل همیشه هیچ خبری از آنها نیست می رویم عید دیدنی خانه خاله خندان و دایی ها
زهرا روز سوم یا چهارم زنگ زد و کلی حرف زدیم ولی خانه شهناز نمی روم چرا نمی دانم یکبار زنگ زدم شاید 11 فروردین بود خانه نبودند خاله ها رفته اند مشهد یعنی سبزوار خانه میترا، امیرعلی هم رفته خلخال، جمعه ایی می رویم دربند ولیان حسابی خوش می گذرد علیرضا با مینی بوس بچه ها را آورده و این دربند کوچه باغهایی دارد که مجبوری پیاده بروی وسایل را بار 206 می کنیم و خودمان پیاده راه می افتیم کنار رودخانه و یک منظره بکر و دوست داشتنی بساط ناهار و چای روی آتش و کلی تپه نوردی کورش که هیجان رودخانه بچه را گرفته یک بار بطری آبلیمو را می اندازد توی آب و دایی ولی و علیرضا به هر زوری شده از آب درش می آوردند و این وروجک خوشش آمده حالا نوبت بطری آب یخ و بعد هم نقشه خاله که آب این دوتا را با خود می بردو این قصه (قصه پسر شیطونک که بطری را پرت کرد توی آب،بطری آبلیمو،بطری آب یخ و نقشه خاله آرزو)از زبان بابا و تاکید روی کلمه پرت کرد بهانه ایست برای خندهای باصدایش که تا مدتها ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر