۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

هوای نامزدی و ازدباج و خلاصه.....

*حال و هوای نامزدی خاله ها اونم دوتایی با هم حسابی رو کورش اثر گذاشته و این خاله خندان و علیرضا هم که باور ندارن بچه عوض می شه می خوان دخترشونو غالب هر کسی بکنن که از راه برسه و فقط پسر باشه و همین! خلاصه که چپ می ره، راست می ره، می خواد با این ازدباج کنه یا اون
رفته پیش مادرجون و گفته انگشترتو بده می خوام بدم به نامزدم و لیلا هم از اون ور در اومده که من و داود و بقیه مجرد با این سن و سال اونوقت این وروجک دنبال طلا برای نامزدش می گرده!
می پرسن کی این نامزدت؟ می گه: نمی دونم! مائده که نیست من از دایی یداله می ترسم

**خاله نامزد کرده و تازه از محضر برگشته اند که برمی گرده رو به مجید که مجید دستت درد نکنه خاله رو عروس کردی

***به مهرداد میگه خالمو زود بیار خونه و حتا برو برای خودت یه عروس پیدا کن این عروس خودمه

****باید زنگ بزنم به دایی یداله ببینم دلیلش چیه خونه ما نمی آد؟ دیگه نمی خوام با دخترش ازدباج کنم! مامان شماره دایی چنده؟

*****آبان ماه88- مامان من دوست دارم ازدباج کنم ولی اگه تو دوست نداری و اجازه نمی دی نه اصلن نمی خوام
******شب یلداست سال88 مادرجون می گه اومده پایین و گفته: پدرجون نمی دونم با کی ازدواج کنم هیشکی نمونده؟!
(داریوش همه ای اینارو تقصیر خاله ها می اندازه که بچه رو اچمز کردن با این شوهر کردن)
*******این چه بلایی بود این دوتا خواهر زن سر من درآوردن دوتا باجناق عرض یک هفته !؟ اینم داریوش اونوقت کورش حق نداره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر