۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

قرار پارک با آبتين

اين آبتين خونه شون تهرانه ولي خونه ي مادرجونش کرجه خب حالا که کرجه و هوا هم خوبه و ما هم همون نزديکيا توي پارک هستيم چه بهتر که اونم بياد پيش ما
آبتين تازه 11 ماهش تموم شده
لپو(اينو کورش ميگه)خيلي کوچيکتر از اونيکه بشه اسم همبازي روش گذاشت فقط با تعجب نگاه مي کنه يه سُري هم مي خوره به افتخار حضورش
نه بابا سوار چرخ و فلک هم شده
خب بسه ديگه تا سالاي بعد که چش همو درآريد

اولين روز بهمن

دي جاشو داد به بهمن و بابا ثبت نام کرد براي کنکور و خب بايد سخت درس بخونه براي خودش يه ميز آماده کرده اينم چيدمان ميزش کورش هم يکي از پازلاشو چيده روي ميز که بابا اينم هديه من به تو براي ميز جديدت

آدم برفي

هیچی بدتر از این نیست که بعد از یه روز برفی که یه آدم برفی ساختی بری و ببینی یه آفتاب بی جون دخلشو آورده

هیچی جز سنگاش نمونده بچه ناراحته ولی خب وعده ما برف بعدی

سپنتا اومد

سورنا با داداش جدیدش اومدن خونه ی ما اسمشو گذاشتن سپنتا تازه 13 روزه که دنیا اومده و خیلی خوشگله ولی امان از سورنا که دو برابر شیطونتر شده ولی هیچی از خوشگلی سری قبلیش کم نشده با اینکه لاغرتر شده ولی بچه حسابی دخترکشه

یادمون رفت یه عکس ازش بگیریم از بس که می خواستیم جنگ متکا با سورنا راه بندازیم یادمون رفت



گزارش

کورش این هفته رو تمامن تعطیله از 25/10/89 تا 29/10/89 چه تعطیلاتی حکایت جهنم با این مدرسه هیچ فرقی نداره اونجا یه روز نفت نیست یه روز هیزم نیست اینجا یه روز حیاط یخ زده یه روز خانم رضایی نمی تونه بیاد یه روز بچه ها نمی تونن بیان خلاصه تعطیلات اجباری و خب چه کاری به غیر از بیرون رفتن معلومه بازی پلی استیشن و تمرین تمبک وتلفن کردن به بابا و گزارش اینکه
کورش: بابا این مامان منو نمی بره بیرون برف بازی
داریوش ربابه تو قراره به من و این بچه خدمات بدی ببرش بیرون
خدا حامی تمام مادران مخصوصن از نوع دَدَی باشه با این توقع های بچه ها

اولين برف بازي جانانه

پنجشنبه برای اینکه بریم هشتگرد و چه راهی بهتر از جاده ی برغان ولی خب یه چیز جالب تو این دو هفته منظره ی این تپه هاست که یه هفته برفشون به اندازه ی چند مترو پوشونده و یه هفته ی دیگه می شه یه همچین منظره ایی و خب کی می تونه جلوی این مامان و بچه رو بگیره حالا سر نخور کی سر بخورحسابی یخ کردیم و خیس شدیم

تو هشتگرد دل همه رو با اون عکسا می بریم و قرار می شه بمونیم و فرداش بریم بازم برف بازی حالا با یلدا و خاله ها(یکی که عشوه ی امتحان داره و یکی کار پایان نامه اش مونده) عمو مهرداد و خب خبری از بقیه نیست خیلی خوش می گذره کلی سرسره بازی و چه حالی می ده بازم یخ کردیم ولی می ارزه

به این نتیجه می رسیم که چرا بری آبعلی برو برغان و حالشو ببر قابل مقایسه نیست
ياد آبعلي هم بخير خانم متقي، مرجان، زهرا، سيد،آقاي نجم، زهرا، سميه ...

سارا شبيه کيه؟

تازه معلوم شده این سارا شبیه کیه خب معلومه یه امیرعلی که دختر شده و همین

دختر زيباي نوازنده

20./10/89 امروز مائده و مامانش و دایی اومدن خونه ما و کلی کل کردن و یک کم بازی کردن و کلی ذوق زدگی برای کورش دخترمون حسابی خوشگله و تو دل برو حالا همین تودل برو بره و سازم دست بگیره چه شود

دایی امتحان داره با اون کمرش که دیگه حسابی داغونش کرده باید پشت میزم بشینه و امتحانم بده وای به حالش

اولين برف

19/10/89 خب اولین و خوشگلترین برف بارید  وقتی فهمیدم برف باریده که داریوش  ساعت 6 صبح موقع رفتن سرکار برفارو پشت در دید خب دل تو دلمون نبود که هوا روشن شه و بزنیم بیرون همه جا سفید سفید شده بود کلی ردپا کلی برف پختن (کورش ملاقه و کفیرهایی رو که بهش دادم برای بازی با خودش آورده و پر که می کوندشون میگه خب غذا درست کردم)روی برف هم هنر محیطی می شه اجرا کرد مدرسه هم که تعطیل حسابی حال داده این مدرسه به بچه ها به کورش خیلی خوش می گذره به زور می آرمش تو و قراره بعدن بازم برای بازی بریم