۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

یه گوله چش



15/12/85 حنانه هم اومد اون خواهر امیرعباس بچه ی خاله زهرا دوست مامانه
اگه به روز و ماه تولد و خصوصیت ها معتقد باشی اون هم ماه با خاله رقیه است
اون یکی دوست مامان که خدا به خیر بگذرونه
اخه خاله رقیه ته هر چی خوشمزه گیه و این دختر اگه به مامانش بره حتمی خیلی خوشگله و اگه به باباش یه آدم بد اخم و جدی
امیرعباس از تو6 روز دیرتر دنیا اومده و این دختره آجی کوچیکیه که یه خوده زود دنیا اومده
ولی می گن یه گوله چشه باید ببینیش، اینم یه تصویر از یه گوله چش

زن دایی نی نا

این نی نا اسمش لیلاست و دختر دایی مامانه، دایی کوچیکه خیلی کوچیکه ولی مادرجون ترکه عهد کرده که سرو سامونش بده انگار همین دیروز بود که روی ماسه کنار در نشسته بودم که خاله شهناز همسایه اومد و گفت بچه تون دنیا اومد سر بلند کردم و گوش دادم قبل از اون خبری نبود ولی بعد یکی گریه کرد یه پسر که تو خونه داشت پا به این دنیا می گذاشت و این بچه ی آروم و دوست داشتنی بزرگ شده ولی همش 21 سالشه و حالا این یه وعده ی قدیمی داره به حقیقت تبدیل می شه
وقتی کوچیک بود دایی بزرگت همش می گفت وقتی بزرگ شی یه ماشین کادیلاک برات می گیرم تا بری جلوی مدرسه دخترونه دختر بازی و لیلارو برات خواستگاری می کنم و برات خونه می سازم و این خواستگاری از لیلا از همه زودتر محقق شد