۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه
مريضي ماکان و هديه کورش
جمعه است و آخرای بهمن عمو مهراب اومده خونه مون ولی تنها زهرا امتحان داره و ماکان کو؟
ماکان بیمارستانه! ماکان مریض شده و بردنش بیمارستان(پلاکت خونش پایین اومده)عمو خیلی ناراحته و از شنیدن این خبر همه ناراحت شدن
کورش و صدا می زنم که :کورش چون تولد ماکان بوده و حالا هم مریض شده با این کادو رو از طرف خودت بده عمو تا برای ماکان ببره یه نقاشی هم بکش این ایده منه
هنوز چند دقیقه ایی نگذشته که صدام می کنه
مامان بیا روی این نقاشی توی این دایره (یه ماشین کشیده با دو تا دایره بالای سر ماشین) بنویس ماکان دوست دارم امیدوارم زودتر خوب بشی
تو این بنویس این کادو و این نقاشی را برات می فرستم
اینم ایده ی پسر مهربون من (الحق که به خودم کشیده، داریوش هم همین و می گه)
یه هفته گذشته و ماکان خوبه
کورش:بابا منو ببر ملاقات ماکان می خوام باهاش بازی کنم
بازم برف
ولی داریوش هم نتونسته بره و یه ساعت بعد اومده که راهها بسته است و خب چی بهتر از این که بریم برف پارو کردن و اینم شیطنت کورش که سر پلاک ماشین چه بلایی آورده
( تازه یاد گرفته که پلاک ماشین رو از حفظ بگه) یادش بخیر که کوچیک بود و دونه دونه هر ماشینی رد می شد می گفت يرايد، پژو، زانتيا...
چشم پزشکي و پلي استيشن
چشم پزشکی هم رفتیم گل پسر یک کمی آستیگمات داره که طبیعی هستش تا سال 90 و موقع مدرسه که نوبت بعدی دکتره دکتر بداخلاق(جدی)ولی وارد کورش
پلی استیشن بازی دیگه حسابی حرفه ایی دنبال می شه روزی یک ساعت
تازه تا عمو مهردادش می آد
عمو مهرداد بریم بازی (اونم عاشق تر از این)
پلی استیشن بازی دیگه حسابی حرفه ایی دنبال می شه روزی یک ساعت
تازه تا عمو مهردادش می آد
عمو مهرداد بریم بازی (اونم عاشق تر از این)
درخواست براي سه روز هفته
مامان تو رو خدا راستین بیاد خونه مون
این درخواست سه روز از شش روز مدرسه است
این بچه ها سیرمونی ندارند
یه هفته خونه ی ما یه هفته خونه ی شما
این درخواست سه روز از شش روز مدرسه است
این بچه ها سیرمونی ندارند
یه هفته خونه ی ما یه هفته خونه ی شما
کلاس تنبک
کلاس تنبک با خوشی و خوبی ادامه داره درس بیست و شش هم تموم شد و برای بار دوم امتحان داد و جایزه هم گرفت
سه تا پاکن قشنگ
دو جلسه ایی هست که دیگه تنها سرکلاس می شینه
سری آخری که من پیشش بودم اونقدر که بازیگوشی کرد و زنگوله رو به جای اینکه همراه ضرباهنگ تکون بده الکی تکون داد که خانم صدیق از مامان خواست تا بیرون باشه
وقتی از کلاس بیرون می آد می پرسم چطور بود؟ بریم خونه برات تعریف می کنم (ولی هیچی نمی گه)
نشانه ي ت
هر چند وقت یکبار این کورش یه چیزایی می گه که برق سه فاز از کله ی آدم می پره یکیش اینه:
سوار ماشین داریم می ریم هشتگرد
کورش: بابا توجه کردی پلاک همه ی تاکسی ها حرف وسطش ت هستش ولی بقیه ماشین ها بقیه ی نشانه ها
ت آخرین نشانه ایی که تو مدرسه یاد گرفته
سوار ماشین داریم می ریم هشتگرد
کورش: بابا توجه کردی پلاک همه ی تاکسی ها حرف وسطش ت هستش ولی بقیه ماشین ها بقیه ی نشانه ها
ت آخرین نشانه ایی که تو مدرسه یاد گرفته
پس از مدتها
*دندون کورش بعد از چند روز لق زدن روز پنجشنبه توی دستش بود و جاش خالی شده بود به همه در موردش گفت از ننه و پدرجون بگیر تا خانم صدیق و بچه های مدرسه که براشون شیرینی خرید و برد
**خاله ی مامان با حجت و زهرا و شیرین ننه رفتن کربلا و برگشتن و شیرین ننه از همون موقع مریض شده تا همین حالا
تولد تازه شروع شده بود که اومد سراغم(عمه چی برام خریدی) ای ناقلا بهت نمی گم کورش تو هم بهش نگو
کورش یه نگاه به من کرد یه نگاه به مائده و گفت: کیف
کورش چرا گفتی؟ مامان بهم گفت اگه نگی دیگه باهات دوست نمی شم
****سارا هم اومده بود تولد همون دختر جدیده چه دختری شده گل از مغولستان اومده کپ عمه آرزو شده
تازه بعد از مدتها وقتی عکس دو سالگی خودمودیدم تازه فهمیدم یلدا شبیه کیه این دخترشر اين آبادی
اشتراک در:
پستها (Atom)