*دندون کورش بعد از چند روز لق زدن روز پنجشنبه توی دستش بود و جاش خالی شده بود به همه در موردش گفت از ننه و پدرجون بگیر تا خانم صدیق و بچه های مدرسه که براشون شیرینی خرید و برد
**خاله ی مامان با حجت و زهرا و شیرین ننه رفتن کربلا و برگشتن و شیرین ننه از همون موقع مریض شده تا همین حالا
تولد تازه شروع شده بود که اومد سراغم(عمه چی برام خریدی) ای ناقلا بهت نمی گم کورش تو هم بهش نگو
کورش یه نگاه به من کرد یه نگاه به مائده و گفت: کیف
کورش چرا گفتی؟ مامان بهم گفت اگه نگی دیگه باهات دوست نمی شم
****سارا هم اومده بود تولد همون دختر جدیده چه دختری شده گل از مغولستان اومده کپ عمه آرزو شده
تازه بعد از مدتها وقتی عکس دو سالگی خودمودیدم تازه فهمیدم یلدا شبیه کیه این دخترشر اين آبادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر