۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

راز موندگاری

تفنگ بازی ، شمشیربازی، خلاصه که هر وسیله ایی که تهاجم رو تداعی کنه تو این خونه ممنوعه و هیچ وسیله ایی از این دست اینجا پیدا نمی شه

و این همون چیزیه که خونه ی عمو مهراب فراوونه و همینه که باعث شده کورش از ساعت 14 تا 21 موندگار بشه اونجا پیش ماکان تفنگ بازی ولی مهم اینکه این ماکان هفت تیرکش یه نقاش به تمام معناست اینم یه نقاشی جالب از اون
کره زمین با جهنمی به رنگ قرمز در وسط آن

شکار و شکارچی

اینجا نه میدونه جنگه نه سر صحنه ی فیلمبرداری اینجا دفتر کانون تبلیغاتی ترانه است و این دو تا جنگجوکه علیه شرک قیام کردن کورش و ماکان هستند کله ی عروسک رو گذاشتن زمین و حالا نزن کی بزن می خوان چشمشو در بیارن

بعد هم با شکار یه عکس می اندازن اینم عکس شکار و شکارچی ها

ژیمناستیک پر

عزای نرفتن به کلاس ژیمناستیک ادامه داره تو اتاق بست نشسته و اشکاش همیجور قلمبه قلمبه می ریزه پایین دلیلشو نمی دونه یا نمی خواد بگه


با داریوش به این نتیجه رسیدیم که « نه باید بره هرجور شده»

منم بهش همینو می گم بعد می آم سراغ داریوش که داره گریه می کنه برو باهاش تو صحبت کن

رفتن داریوش همانا و تغییر نظرش همان

ربابه قرار شده بره کلاس فوتبال به من قول داده که نزنه زیرش

به من می گی اینطوری بعد خودت می گی اونطوری این یعنی چی؟

کلاس ژیمناستیک با 28000 تومن شهریه پر

صد ساله بچه ی کوچه است!

شیرین ننه اومده تا می بینتش می گه بچه ها بدوین شیرین ننه اومده اونم مثل خیلی های دیگه از اینکه شیرین ننه رو می بینه تعجب کرده آخه اون مثل شهابسنگ که هرچند سال یکدفعه می بینیش قابل روئیت می شه تو محله ما

با امیرعلی رفتن خونه ی اونا ما هم داریم میوه می شوریم تو خونه ی دایی یداله که یکدفعه در می زنن پس شما تو کوچه چیکار دارین زن دایی و دایی خوابیدن و این دوتا شیطونک زدن بیرون بعد هم با آجرای شکسته مشغول می شن

تو مهمونی هم گیر داده که من گشنمه

خیلی خسته است خوابش می آد اولش گیر داده این آقا(مداح) خیلی شلوغ می کنه سرم درد گرفت ، امیرعلی منو اذیت می کنه من شربت می خوام بعد از غذا خوردن سر حال اومده حالا دنبال یک نفر می گرده تا باهاش بازی کنه خب خاله دوشو اینارو ببر بیرون تو حیاط تا شیطونکی کنن

آخر مهمونی با مجید و دوشو می ره با مینی بوس

کار ما یک ساعت بعد تموم می شه وقتی می رسیم با خیال آسوده لم داده تو کوچه

می گم داریوش هر کی ندونه فکر می کنه صدسال بچه ی کوچه است

رفته کجا؟؟این کورش بلا؟

مهمونی ولیمه ی حاجی ها باعث شده اصلن نفهمیم کجاست همه رو می فرستم دنبالش که کو کورش خندان چادر به سر می دوه سرکوچه دایی ته کوچه مامان خونه ی همسایه ها


خندان پیداش کرده کجاست؟

رفته خونه مجید

ای بچه پررو حالا دیگه فامیل دار شدی برای ما

به هوای قمری داداش مجید رفته خونه ی اونا

بازی تو کوچه

دوشنبه بعد از کلاس سفال من و کورش می ریم هشتگرد تو ماشین زنگ زده به داریوش که بابا من و رباب داریم می ریم خونه مادرجون من می خوام برم تو کوچه بازی


اونجا هم که می رسیم تا خود شب بازی ادامه داره

شبم که خسته و کوفته اومده «خدا کنه ما فردا هم اینجا باشیم اونوقت تا شب باز بازیه»بعد جلوی تلویزیون خوابش گرفته

این قرار مدار برای کمیته ی استقبال از حجاج تشکیل شده و قراره همه برن ولی ما می مونیم ساعت شش نشده از خواب بیدار شده و تا دده رو می بینه سلام داداشونده بابا هم بغلش کرده و می بوستش

قول مادری به پسرش

یکشنبه کلاس جوانه ها این اولین کلاس کورش تو تابستونه با کلی بچه که یکی به قول خودش الکی گریه می کرده یکی استفراغ کرده و یکی هم اسمش سوگله کلاس دوم دو ساعت بعد ژیمناستیک تو سالن ورزشه ولی همین که تموم می شه و می بینمش داره گریه می کنه مربی می گه نمی دونم چی شده امروز اصلن حال نداشت


چرا گریه می کنی من که قول دادم بیام و سرقولم هم موندم

آخه اگه می باختم اون حق داشت گلدونهایی که برام کادو داده پس بگیره

ولی من به قولم عمل کردم

کلاس نقاشی هم خوبه همین طور سفال که آدم برفی درست کرده ولی خب دیگه کلاس ژیمناستیک نمی رم این از روز دوشنبه آوازش بلند شده

مامانو دزدیدن ای داد بی داد!

کلاسای تابستونی شروع شده فعلن فقط ورزش روز که ورزش داره تمام وقت بیرون می شینم و صادق چوبک می خونم حوصله ی آدم سر می ره جلسه ی دوم پنجشنبه است داریوش مارو می بره خودش می ره برای تعویض شناسنامه آخه قراره کورش به فامیلی عمو داود تغییر فامیلی بده کورش دولت منش تا می ره کلاس من و داریوش می ریم برای روز پدر برای پدرجون کادو بخریم ساعت هنوز 45/12 دقیقه نشده که می رم دنبالش ولی تا پامو می زارم تو دوتا دختر دنبالم می گردن که تو مامان کورشی زهرم ترکیده کلاس زودتر تموم شده و اون تو دفتر داره گریه می کنه تا منو می بینه بدو می آد طرفم و پاهامو بغل می کنه و می زنه زیر گریه


ماجرارو خودش اینجوری تعریف می کنه که مامان دیدم تو نیومدی پشت در کلاس اومدم پایین تا دم در نرفتم جلوتر گفتم ماشین می آد بعد فکر کردم مامان تورو دزدیدن

کی می تونه منه به این گندگی رو بدزده

شعر چه کیفی داره!


از تو ضبط ماشین صدای علیرضا قربانی پخش می شه و این کورش خیلی آروم داره گوش می ده یه جورایی محو شده برمی گردم طرفش ببینم در چه حاله
ای دل غافل بچه همونجور که تکیه داده به شیشه و بیرونو نگاه می کنه خوابش برده
کورش پاشو بابایی
نه من خواب نیستم وقتی شعر پخش می شه آدم چشماشو که می بنده کیف داره