۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

نمایشگاه ماشین در خانه ی بلوک 2 بعثت


جمعه 28/3/89 آخرین روز از یه نمایشگاه خوردو بود تو بیلبورداش یه عکس ماشین قدیمی چاپ کرده بودن ما هم خیال کردیم از اون نمایشگاه هاست که می تونی رولزرویس توش ببینی یا ماشین مستر بین
خلاصه وقتمونو خالی کردیم و رفتیم نمایشگاه خیلی شلوغ بود ولی غافل از اینکه چند تا شورلت و بیوک گذاشتن برای فروش و بقیه نمایشگاه فقط قطعات ماشینه کورش هم 5 تا مجله خرید و از همین جا بود که نمایشگاه بلوک 2 بعثت افتتاح شد

روزنامه هارو می بره و می چسبونه همه جای خونه ازدفتر نقاشی بگیر تا دریخچال و کمدخونه ما الان رسمن یه نمایشگاه 
بازدید برای عموم آزاد است 

بلای جون همه فارسی وان!

هر جا که می ری چند تا سریش برای این شبکه پیدا می کنی یکیشون هم کورشه مامان فقط آرزوی عروسک پارچه ایی مامان جان مادرت(اینو تازه یاد گرفته از کی؟)بذار سالوادورو ببینم
من هم برای اینکه تشویقش کنم به یه کار دیگه گفتم برونقاشی بکش اونم اینارو کشیده
من و بابا و مامان با یه ماشین خوشگل 

ثبت نام کلاسهای تابستانی

این لیست کلاسایه که کورش قراره از تیرماه بره روز ثبت نام خیلی خسته شده بود جای خیلی خوبیه بابا
رستوران هم داره
زنگ زده به باباش :بابا دیگه می رم مهد
بهش می گه مهدکودک جدید
ولی حالا که وقتش شده زده زیرش من فقط دو تا کلاس می رم سفال و نقاشی

دلم برای دایی و دده تنگ شده

اشکاش که قلمبه است از گوشه ی چشماش می ریزه پایین و اون صدای بغض کردش که دلم براشون تنگ می شه این مائده است که گریه می کنه
ببین کور ش گریه نمی کنه اینو زن دایی می گه
کورش: آره مائده گریه نکن اونا رفتن مسافرت و زود بر می گردن
هنوز نمی دونه به مائده چی گفته وقتی سوار ماشین شدیم تا از محل بدرقه برگردیم خونه مدام داره با خودش تکرا رمی کنه که رفتن مسافرت و زود بر می گردن
آخرش بغض کرده و با صدا یگرفته می گه :
دل منم برای دایی ودده تنگ شده