۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

خاله ها کوشن؟

خاله ها با شوهر خاله ها نیستن مهرداد و آرزو مجید و خاله دوشو رفتن شیراز خاله خندانم رفته دور ایران گردی با خانواده علیرضا دایی رفته کربلا و امیرعلی کجا بودن امروز کادوشون موند تو ماشین؟!

خانه خالی

باز یه عکس و یه خاله و یه خونه که خیلی خالی به نظر می رسه حتا با احمد و حجت و زهرا به خاله ماجرای خوابمو می گم که دو دفعه تو خواب منو سپردی بهش و اون به حرفت گوش داده و هیچ حرفی هم نزدیم
شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی
جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی

کی خوش تیپ تره؟

بازم کل کت شلوار دارن این پدر و پسر *کی خوش تیپ تره*
مادر جون که می گه پسر من قد این بود موهاش بور بود! حالا معلوم نیست خوش تیپ تر بود یا نه موهاش که بور بوده
دده عاشق بچه هایی که کت و شلوار بپوشن همینطور ننه که یاد بچگی های دایی ها می افتن که کت می پوشیدن و مثل مردا حتمن این ور و اونور می رفتن

سال تحویل

سال تحویل شده و نه صدای توپ اومده نه صدای هیچ چیز دیگه ولی نه صدای ترقه هایی که بیرون یه جایی دارن رد می ندازن تو خیابون هست داریوش می آد سراغمون که بابا سال تحویل شد دارین چیکار می کنین؟ سال تحویل شده و من و کورش داریم کهکشان راه شیری درست می کنیم.
جریان بلکای روی دیوار و نقاشی پست مدرن مامانه با اون خط قرمز که تا بالا می ره و قراره یه کهکشان بشه کلی پولک خریدم که مثلن نورانی بشه ولی یادمون رفته بچسبونیم و حالا داریم پا جا پای چه می دونم پیکاسو می ذاریم.
دیوارشو درست کردیم و براش پرده تکه دوزی شده آویزون کردم با یه پتوی نو که نقش آسمون داره باز عمو داود یه حال اساسی داده و همه دمغن لیلا تا کجا اشکش ریخته و داریوش قیافه اش از اون بداخلاقا شده ولی ما کار خودمونو می کنیم و می ریم پایین عید شما مبارک کادوهارو می دیم و می ریم سراغ لیلا که برای کورش یه ماشین پرسروصدا خریده
دیدی مثل آدم بزرگا می ره عید دیدنی هرچی تعارف می کنن برمی داره و برای خودش یه فرد حساب می شه

چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری با جشن توی مهد شروع شد با فشفشه های هفت رنگ و کلی خنده فشفشه هارو خاله آرزو می گیره .ظهر هم عمو مهرداد می ره دنبالش شبم آتش بازی با خاله خندان و یلدا
فشفشه رو به هوا می ره ولی تهش از سویشرت پایین می ره و دست کورش می سوزه پماد می مالم و حالا مصدوم هم آماده است. یلدا با داریوش کلی قلقلک بازی و شیطنت می کنن
...و شام رو دستمون باد می کنه* بعد از این کسی حق نداره سفارش بورانی اسفناج بده و گم و گور شه! مهرداد *

دهنت یه جوری می شه!

موقع خرید های سال نو که می شه خدا به داد من برسه که باید با این دوتا مخالف خون برم بیرون برای خرید! داریوش که می گه از همین مغازه اولی بخر بریم و کورشم تموم بهونه اش اینه که خسته شدم و کی تموم می شه ولی امسال چه گل پسرایی شدن این دوتا اونکه تموم توپخونه رو می گردیم و نه از خستگی خبری هست نه از بریم و بریم؟!
اینم یکی هم خوب می خواهی بریم جای دیگه ببینیم چه خبره می دونم ملاحظه ی منو می کنه
ولی خب امسال هم بی معرکه نمی گذره و از کوره در می ره داریوش رو می گم از دست سوراخ تنگ کمربند نالانه یا از دست کورش که کم مونده مهره ها رو ولو کنه تو مغازه خرازی که من سروته خریدو هم می یارم و راه می افتیم تمام مسیر بالای 80 دفعه گفته ببخشید من از عذاب وجدان دارم می میرم و از طرف داریوش هم هیچ بهونه ایی پذیرفته نیست!؟
رسیدیم تو ماشین که می گم زیاده رویی کردی همیشه این آشتی کنون از همین جا شروع می شه اون در گوش باباش پچ پچ می کنه و لباسشو می گیره و من خون خونمو می خوره که بابا این چه بساطیه من با شما دارم دعواهاتون برای منه خوش خوشونتون برای خودتون
در دوستی باز شده و آقا کورش از جاش تو صندلی عقب کله ایی جلو آورده و میگه: بابا وقتی عصبانی می شی و دعوام می کنی دهنت یه جوری می شه چه جوری؟ یه جوری که بده دیگه!
و این تموم اون حرف منه به داریوش که نذار به اینجا بکشه