۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

تنها در خانه ی خاله

قرارگذاشته هم با خاله آرزو بره مهمونی، هم بمونه شب پیش اونها!(این قرار گذاشتن کار خودشه) البته که من و داریوش موافق نیستیم ولی زنگ زده که مامان تو رو خدا(اینو تازه یادگرفته) بذار شب اینجا بمونم فردا صب می آم هرچی دلیل براش می آرم قبول نمی کنه و با دلخوری رفته تا من از باباش اجازه براش بگیرم داریوش نظرش اینکه بذار بمونه داره بزرگ می شه و این اولشه؟!
ولی راهشو من پیدا می کنم: وقتی خاله دوشو می آد خونه، می گم بهش زنگ بزن بگو من اومدم تو نیستی و این تلفن کافیه تا بچه احساس بدی بهش دست بده و با خاله آرزو نه بره مهمونی نه بمونه پیشش!

تو گل کی هستی؟
فقط مامان و بابا
بعد از چند ثانیه خاله آرزو و خاله دوشو
***شب نمونده ولی هم فیلمای بازیشو جا گذاشته هم پاترول قرمزشو

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

دختر به این قشنگی کی دیده؟


باباش این عکسارو فرستاده با یه متن کردی منم شاکی که چرا فکر یه ترک نیستین؟

نشسته برام معنی اش کرده خود شعر بماند ولی معنی اش اینه که: کسی داشت رد می شد دختری دید زیبارو که داره نماز می خونه بهش گفت: چرا نماز می خونی خدا هیچ وقت دختر زیبایی مثل تو رو تو آتیش نمی اندازه.

و این دختر زیبا همون دختره **سوبیرای خوشگلم **







کورش و ماجرای تلفن زدن و شماره گرفتن

*پاش که می رسه پایین زنگ می زنه بالا تازگی ها یادگرفته شماره تلفن هارو خودش می گیره با صدای ضعیفی می گه مامان حرفش اینه که پایین می مونه و مثلن پدرجون خوابه و شماره رو خودم گرفتم منم قربون صدقش می رم و می خوام قطع کنم که با صدای بلند می گه قطع نکن قطع نکن می گم خوب بگو
مامان اندازه یه دنیا دوست دارم، دوست دارم، دوست دارم، دوست دارم منم که قند توی دلم آب شده برای داریوش تکرارشون می کنم و می گم به خودم رفته بچه ام اون طرفم عمه هاش و مادرجونش غش کردن از بس که این بچه عزیزه و به هم دیگه می گن یاد بگیر
**شماره مادرجونو گرفته و گوشی دستشه که می گه:
مادرجون منم کورش نه ببخشید اشتباه گرفتم می خواستم با مادرجون حرف بزنم
***با تینا توی مهد کودک تلفن موبایل الکی دست گرفتن و شروع کردن به زنگ زدن کورش پیشنهاد کرده تو مثلن زنی زنگ بزن به محل کارم که چرا نمی آیی؟ برنامه هم از همین جا شروع شده:
الو عزیزم خوبی
بله خوبم چرا نمی آیی خونه؟
کار دارم عزیزم تو استراحت کن من 7 صبح کارم
که تموم شد می آم
خاله های مهد هم چه فکرا می کنن و تمام روز به این حرف بچه خندیدن!
****گوشی رو بر می داره و سیمشو می کشه تا وسط اتاق می یاره، مادرجون ترکه که مدام داد می زنه:
قویما،قویما.... یعنی «نذار... نذار...»
و این با ناراحتی: مادرجون نگو قویما قویما، قویما، قویما نگو

خوش به حالت که دختر داری؟

از ماشین پیاده شدیم تا بریم دارو گیاهی بخریم از جلو راه می ره و هرچند یکبار برمی گرده و پشت سرشو نگاه می کنه منم که عاشق دست گرفتنم دست داریوشو گرفتم و می ریم
یکهو برمی گرده که: بابا دستتو بنداز دور گردن رباب خوش به حال تو که دختر داری من که ندارم تابستان 88

می ریم رستوان بیست برای خوردن ناهار می شینه پیش داریوش و می گه: ما که باهمیم تو تنهایی برو برای خودت یه دختر بیار
منم می گم باشه
با ژست بی خیالی می گه: تازه اگه دخترم داشته باشی ما از شما خوش تیپ تریم
می گویم: از کجا معلوم! بابا را شاهد می گیرد که ما خوش تیپ نیستیم آن وقت بابا هم هم دست او
ما ماشینم داریم با هم می ریم بیرون و شمارو نمی بریم
*اینم عکس دختر داریوش

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

کندوان- مهره - قسطنطنیه

سال 87 مرداد ماه با دایی ولی و زن دایی نی نا و خاله آرزو می ریم شمال حرفها به تونل کندوان کشیده می شه بر می گرده می گه: بابا کندوان یعنی کن+دو+وان
خاله طاهره برای تولد 2 سالگی اش یه قوطی که شکل بشکه است و پر از پیچ و مهره ی رنگاوارنگه خریده! بهش می گیم این پیچه اینم مهره بچه ام تکرارش می کنه این پیچه اینم مهره و این همون اشتباه شیر خوراکی و شیر آب و شیر جنگله که همش فکر می کنم چه جوری ما یادگرفتیمش و چه جوری باید برای کورش سوال برانگیزش نکنم؟
ماجرا از طبقه ی پایین شروع می شه مادر جون می خواد نماز بخونه و کورشم تمام اونارو ضبط کرده و اومده بالا می ره سراغ بشکه اش و یکی از مهره هارو بر می داره و می زاره جلو روش و دولا راس می شه می گم چی می کنی نماز می خونم این چیه این مهره امه

مثل تمام بچه ها که بزرگترها اذیتشان می کنند نوبت اوست که قسطنطنیه را تکرار کند اوکه با صدای بلند می خندد! کلمه را بدون یک حرف جا انداخته خیلی واضح می گوید. بعد ورجه ورجه می کند مدام می گوید: قسطنطنیه... قسطنطنیه