از ماشین پیاده شدیم تا بریم دارو گیاهی بخریم از جلو راه می ره و هرچند یکبار برمی گرده و پشت سرشو نگاه می کنه منم که عاشق دست گرفتنم دست داریوشو گرفتم و می ریم
یکهو برمی گرده که: بابا دستتو بنداز دور گردن رباب خوش به حال تو که دختر داری من که ندارم تابستان 88
می ریم رستوان بیست برای خوردن ناهار می شینه پیش داریوش و می گه: ما که باهمیم تو تنهایی برو برای خودت یه دختر بیار
منم می گم باشه
با ژست بی خیالی می گه: تازه اگه دخترم داشته باشی ما از شما خوش تیپ تریم
با ژست بی خیالی می گه: تازه اگه دخترم داشته باشی ما از شما خوش تیپ تریم
می گویم: از کجا معلوم! بابا را شاهد می گیرد که ما خوش تیپ نیستیم آن وقت بابا هم هم دست او
ما ماشینم داریم با هم می ریم بیرون و شمارو نمی بریم
*اینم عکس دختر داریوش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر