۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

کندوان- مهره - قسطنطنیه

سال 87 مرداد ماه با دایی ولی و زن دایی نی نا و خاله آرزو می ریم شمال حرفها به تونل کندوان کشیده می شه بر می گرده می گه: بابا کندوان یعنی کن+دو+وان
خاله طاهره برای تولد 2 سالگی اش یه قوطی که شکل بشکه است و پر از پیچ و مهره ی رنگاوارنگه خریده! بهش می گیم این پیچه اینم مهره بچه ام تکرارش می کنه این پیچه اینم مهره و این همون اشتباه شیر خوراکی و شیر آب و شیر جنگله که همش فکر می کنم چه جوری ما یادگرفتیمش و چه جوری باید برای کورش سوال برانگیزش نکنم؟
ماجرا از طبقه ی پایین شروع می شه مادر جون می خواد نماز بخونه و کورشم تمام اونارو ضبط کرده و اومده بالا می ره سراغ بشکه اش و یکی از مهره هارو بر می داره و می زاره جلو روش و دولا راس می شه می گم چی می کنی نماز می خونم این چیه این مهره امه

مثل تمام بچه ها که بزرگترها اذیتشان می کنند نوبت اوست که قسطنطنیه را تکرار کند اوکه با صدای بلند می خندد! کلمه را بدون یک حرف جا انداخته خیلی واضح می گوید. بعد ورجه ورجه می کند مدام می گوید: قسطنطنیه... قسطنطنیه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر