۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

cdدوسو یا چهارسو؟!

خاله خندان میگه: کورش یادته کوچکتر که بودی می گفتی خاله cd دوسوداریم یا چهارسو؟

تازه دوسو و چهارسو رو شنیده بودی و فکر می کردی همه چی دو سو و چهارسو داره

حالا خودت بگو cd دوسو یا چهارسو؟؟

مونده چی بگه فقط می خنده و می پره رو تشک امشب خونه خاله خندان می مونیم بعد اون یلدای وروجک همون دوش خاله ،توش خاله، موش خاله می خنده و اونم می پره حالا نخند کی بخند

خیلی دلم زودزود براش تنگ می شه

اینم یه عکس از موش خاله

غش غش خنده و قانقولی


قارداش این تیکه کلام آقامهدی بابای فائزه است دیگه این آخریها کورش هم صداش می کنه قارداشداریم بدمینتون بازی می کنیم که میگه مامان تو هم بگو یا ابالفضل
چرا مامان؟ آخه قارداش اینجوری می گفت و ما می خندیدیم
یا ابالفضل، یا هندونه، یا توپ
همه ی این کلمه ها یکسری قاه قاه و خنده و هرهر و نیشخند و لبخند و خلاصه شادی داشت صداش هنوز توی گوشمه
این وسط قانقولی هم شده داستانی این اسمو نمی دونم کی روش گذاشته از بس شکمو شده این جوجه وقتی می خوره صداش درنمی آد ولی وای به حالت اگه ببینه چیزی می خوری و بهش نمی دی ونگی راه می اندازه که نگو و نپرس این وسط از همه می ترسه الا عمو یداله
|*
خب کورش خوش گذشت
نه اصلنم خوش نگذشت
آخه چرا؟
جوابی نمی ده این جواب وقتیه که سوار ماشین شدیم و آونقدر خسته است که می خواد زار بزنه
خب نگفتی خوش گذشت یا نه؟
آره خیلی خوب بود کلی کیف کردم کی می رییم باغ!

باغ گردی


شیعه ها رفتن شمال سنی ها مرقد امام خوب ما هم بریم یه جایی همین یه جایی میشه باغ دایی تو جاده سرخاب صبح زود بیدار شده و مامان مگه تو نگفتی می ریم پیش مائده پس نخواب غذا قراره سر صحنه طبخ بشه و آش هم برای عصرانه پخته خواهد شد

ولی خوب یه مشکل اساسی اینکه این باغ جدیدن دورچینی شده و هیچ فکر آب و دستشویی و سایه هم توش نشده زیراندازها پهن شدن و بسته ی پفک خیلی وقت پیش دست به دست می شه

سایه کوچیکه چون درختها کوچیکند ولی پر از بار خدا را شکر

از خاله ها زورمون به دوشو رسیده بقیه گرفتار بودند آرزو امتحان و اون یکی ملاقات و....

300متر اونورتر یه موتورخونه هست که آبش از پله ها می ریزه و چون از دل خاک در می آد خنک خنک

نرسیده بساط بازی و قهر و جنگ و آشتی به راهه فائزه و مائده شدن یه اکیپ و کورش تنها مونده مجبوره همه جوره باهاشون راه بیاد همیشه خاک بازی خوبه اگه چند تا سنگ بزرگ و چندتایی چوب که توش ریختن می شه حوض با ماهی یعنی خلاقیت که هیچکس نمی تونه با بچه ها یاد بده

ظهر نشده امیرعلی هم رسیده حالا دو به دو شدن عزیزدل مریضه یه ویروس که دهن و دست و پاشو نشونه گرفته زبونش پر از برفک شده دست و پاشم انگار تاول زده باشه ناهار لوبیاپلویی که روی آتیش درست شده با ترشی و سالاد و ماست و....

می رییم موتور خونه و تا آقا مهدی ظرفارو بشوره تمام مدت بچه ها تو آب بازی می کنن کورش دوپایی شو ول می کنه تو آب و همه داد می زنن دمپایی فائزه و مائده اگه گرفتن که هیچ از اول این بازی تکرار می شه وگرنه ولی و مهدی و دایی می دوان دنبالش کورش همه ی لباساش کثیف و خیس شده بعد هم که از آب اومدن بیرون نفری یه چوب برداشتن که مال من بزرگتره مال من بزرگتره

خیلی بهشون خوش گذشته ولی گرما کلافه مون کرده می زنیم بیرون و حالا باقی قضایا توی کوچه باغ ادامه پیدا می کنه ضبط روشن و این دو تا پسر قرطی شروع کردن خودشونو تکون دادن حالا نرقص کی برقص ساعت نزدیک 7 شده ولی تا آش نخوری نمی شه بری

این کورش هیچی نخور آشی می خوره بیا و ببین وقت برگشت یه کیلومتری از باغ دورنشدیم که غش کرده از خستگی

زخمی شدن کورش و ادامه کادو دادن


این دفعه کوچه رفتن مصدومیت به همراه داره خورده زمین و سر و صورتش خراشیده شده رو آسفالت دستشم هست گریه می کنه اونم چه گریه ایی

همسایه همون مامان محمدمهدی بیشتر از همه هول کرده
خودش زمین خورد هیچیش نشده
این دنباله ی بچگی های این محله است کسی مقصره ولی نه وقتی کورش دو تا ماشینو می گیره زیر دستش و گاز می ده یعنی مسابقه است همین می شه فکر کرده روی فرشه تو خونه ویراژ داده حتمی
اینم کادو جدید من
خداوکیلی چند تا کادو گرفتین از بچه ی 5 سالتون نقاشی پیانو

بازهم هشتگرد


بازم اومدیم هشتگرد امروز مراسم ارتحال تو فرهنگسراست


خانم سلطانپور می تونم از آبتون بخورم اینو وقتی نشسته پیش باباش و الهام گفته الهام هم با کلی ذوق برای من تعریف می کنه
به علی داداش یکی از بچه ها که 8 یا 9 سالشه وبا آبجیش اومده انجمن (همین که مهراب باباشو صدا می کنه)
می گه: آقای دوله اینه بابای من
یکی از بچه های قدیمی انجمن اومده اسمش خاله روجاست یه پسر داره به اسم شایان که با کورش عکس می اندازه خیلی بچه ی آروم و محجوبیه حتمی به باباش کشیده!
این عکس رومینا بچه خلیقی،شایان بچه روجا با کورش

قطار چوبی برای مامان

مامان درو باز کن درو که باز می کنم لباس سفید خوشگلی برای خودش خریده همین طور باباش با دو تا پیرهن و خودش کفش بندی ( آخه کفشاش دهن باز کرده) با یه حوله تن پوش برای من

مامان روز مادر مبارک
به همین جا ختم نشده کادو دادن بچه
فارسی وان تبلیغ گذاشته و چپ و راست می گه مادر روزت مبارک اینم رفته و برام کادو آورده
مامان چشماتو ببند حالا باز کن
قطار چوبی برای مامان قشنگم روزت مبارک
به جمعه نرسیده یه کادو دیگه هم گرفتم یه بسته ماژیک 12 رنگ

کوچه نوردی


هنوز دوشنبه این هفته نرسیده که می ریم هشتگرد مادرجون می خواد بازوشو عمل کنه
آخ جون بچه های کوچه روز دوشنبه من تا بعدازظهر تو بیمارستان می مونم ولی کورش و کوچه با هم جفت و جورن
حالا خونه از مهمون پرو خالی می شه ولی خبری از کورش نیست یه محمدمهدی پیدا کرده می ره خونه شون بعد می ریزن تو کوچه
داریوش بازم می گه بمونین گوش به حرف هیچ کس نمی ده
وقتی می گم زنگ بزنم بابا بیاد ببرتمون می زنه زیرش به باباش پشت تلفن مثلن تعریف می کنه که چه اختلافی داریم ولی اینجوری
مامان بیا خونه
نه می خوام بازی کنم
یکی از بچه می گه بچه ها بخوابین رو زمین همه خوابیدن ولی اون منو نگاه می کنه نمی خوابه زمین ولی خونه هم نمی یاد
حالا تا باباشو پشت خط می بینه بابا می خواهی ماجرای کوچه رو برات تعریف کنم
آیدا به بچه ها گفت بخوابید تو کوچه ، موتور می اومد ولی من که نخوابیدم
سه شنبه بر می گردیم