۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

لافکاديو بزرگ

چند وقتيه با مامان داريم داستانهاي شل سلورستاين رو مي خونيم از همه بهتر هم داستان لافکاديو هستش که بارها مامان برام خوندتش خيلي دوسش دارم

نقاشي روي ماشين

امروز شنبه28/03/90 است راستین می خواد بیاد پیشم دارم تریلی مشکی مو رنگ می کنم اینم بساط رنگام
مامان تو بهترین مامان دنیایی (چون همه جارو ریخته و این مامان چیزی بهش نمی گه)

دانته و ماجراي ني نوازي

فاميل لر خارجي27/03/90
تازه از پارک برگشتیم که دانته و مامانش با زن دایی اعظم و دایی خلیل می آن خونه مون دانته فارسی بلد نیست بازی هم نمی کنه مامان می آرت تو اتاق من مگه بازی کنه ولی اون می خواد تنهایی بازی کنه اولش با سربازا بعد هم علائم راهنمایی و رانندگی بعد هم خونه سازی یخش باز شده ولی حرفی نمی زنه

برای مهمونای خارجیمون تنبک می زنم دانته هم نشسته بغل دستم بعد که بابا دف می زنه دانته چنددفعه می کوبه رو دف و می ره سراغ نی ولی نمی تونه صداشو درآره بابا براش می زنه خیلی خوشش اومده بابا نی شو می ده بهش ولی بهتر می بینه که اون کوچوله که از شمال خریده بودیم و برای من بود اونو بدم تا یادگاری از من داشته باشدش تا پایین پله ها موقع رفتن می زنیم حسابی خوشش اومده
مامان می گه این زبون مارو بلد نیست و خیلی ظول می کشه تا برای بار بعد بیاد پیش ما
آخه اون نیویورکه پیش دایی عبدالله



ماشين من و اون ماشيناي ديگه

صبح جمعه است میریم پارک عظیمیه ماشین کنترلی هم اوردم سربالایی ر و سخت می ره بالا بعد که پیش اسبای میدون اسبی می ریم تایراش یکی یکی کنده می شه و باتری اش می افتن خیسم شده دیگه راه نمی ره موقع برگشت یه اتفاق جالب می افته دو تا ماشین مسابقه توی پارک نبوت ویراژ می دن باطری می خریم و می ریم پیششون ماشینا حرفه ایی هستن مک کوئین من پیش اونا جوجه است اونا از رو سکو شیرجه هم می زدند منم با ماشینم یه دوری می زنم این ماشینا برای بچه های بالای 18 ساله پس تا اون موقع نمی شه یکی از اینا داشت ولی می شه باهاش یه عکس انداخت

ريو و دزد قلک

اونجایی که مامان می ره طب سوزنی یه آقایی سی دی می فروشه و بابا چند وقت قبل برام یکی خرید که اسمش ریو بود اون روز که ننه اومده بود من و مائده داشتیم نگاش می کردیم که امیرعلی از دستمون گرفت و دیگه پسش نداد قرار شد برای مائده یکی ازش بخرم این هفته که می ریم هشتگرد براش می بریم و با فائزه و مائده تماشاش می کنیم خونه دایی دزد اومده و لپ تاب رو با خودش برده همه ناراحت شدن

منم از دست دزده ناراحتم آخه قلک مائده رو هم دزدیده، ولی با اون سی دی که براش خریدم خوشحالش کردم
26/03/90

کادو روز پدر

صبح روز پنجشنبه26/03/90 از خواب بیدار می شم ولی این خوابالوها هنوز بیدار نشدن بابا حتمن دیر خوابیده ولی مامان هم خوابه، همه جارو مرتب می کنم حتا آشپزخونه رو جارو می کنم برای آخرین بار که سری بهشون می زنم میبینم مامان بیدار شده
ازشون می خوام که پا بشن آخه روز پدره
شب با کمک مامان برای بابا یه کادو تهیه کردم پازل مک کوئین
بابام از کادوش خوشحال می شه برای پدرجون هم یه اجاق مسافرتی گرفتیم که کیف هم داره اونم خوشحال می شه
حالا باید بریم هشتگرد پیش دده خاله با عمو مجید و خندان و یلدا رفتن بانه تا برای خاله جهاز بخرن

سوغات سفر و ...

تا یک شنبه 22/03/90می مونیم هشتگرد حوصله ام حسابی سر رفته همش می خوام که بابا زودتر بیاد و منو با خودش ببره
دده و ننه صبح زود رسیدن من هنوز خوابم که سر و صدانمی ذاره بخوابم همش مهمون و بعد بر می گردیم ننه برام یه موتور آورده برای من و امیرعلی و یلدا که امیرعلی چرخاشونو شکسته به هیچ دردی نمی خورن تفنگ هم برای امیرعلی آورده که همون اول خرابش کرده

ماجرا هاي ويلا

20/03/90 حياط ويلا در حال بازي با موبايل
هنوز مسافرا نیومدن مائده اومده تا با مامان و خاله برن شنا

مامان می گه خیلی خوب شنا می کنه بعد شنا می ریم ویلا و چه خوشگل شده اونجا همه چیز سبز و تر و تازه است
آرزوی مامانم تو دلش نمونده و می تونه از شاخه توت بخوره اونم چه توتای شیرینی
یه درخت خیلی بزرگ گردو از باد دیشب شکسته گردوهای کوچیک و نرسیده
می ریم توت فرنگی بخریم ولی صاحب باغ نیست بر می گردیم به جاش عمو مجید کلی آلبالو برامون می چینه

جايزه خانم صديق و بابا

دیگه رسیدم آخرای کتاب تنبک
خانم صدیق بهم گفت که خوب می زنم بهم جایزه هم داده

بابا هم از اینکه معلم ازم راضیه خوشحاله
و برای جایزه برام یه مهر خریده اینم شکلش

سرسبز تر از اينجا

15/03/90
ننه و دده رفتن کربلا خاله شده خانم خونه و بابا سر همین کلی اذیتش می کنه با عمو مجید و عمو علیرضا می ریم گردش یه جای سرسبز با یه آب خنک جاری یلدا سه دفعه می افته تو آب و جیغش می ره هوا ولی خیلی خوش می گذره


خاله آرزو رفته جلفا برای تفریح و کلی خرید

کورش خيس، لخت

با خاله ها می ریم فشند به عشق توت، مامان از همه بیشتر دلش می خواد که یه درخت توت گیر بیاره و توت از شاخه بخوره دریغ از یه توت رسیده اینجا سرده و توت هنوز نرسیده


منم می افتم تو آب و لباس ام خیس خالی می شه بعد مجبور می شم جلوی آفتاب بشینم تا یه جورایی خشک بشم

روداري يا تولد

5شنبه 5/03/90تولد با روداری بیش از حد بچه ها برگزار شد کورش یه ماشین زرد رنگ کنترلی برای امیرعلی خریده بود که تا کادوها باز بشه امیرعلی صددفعه خواسته بود ببینه چیه؟

خیلی شلوغ بازی درآورد کیک اسپایدرمن خریده بودن که صددفعه انگشت کرد توش با کلی فشفشه و بادکنک که یا یلدا گریه می کرد و می خواستش یا خود امیرعلی یا این ستایش جغله

خوب بود و خوش گذشت فقط دیر وقت بود و شلوغ پلوغ

عکاسي و خرابکاري با هم

اينها شاهکارهايي است از هنر عکاسي کورش
کورش: مامان بايد اين ها را بگذتري روي سايت
ماشين قرمز را کرده سبز و همه جا شده رنگي
کورش: مامان ديدي چيکار کردم کاملن حرفه ايي ام