۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

سوغات سفر و ...

تا یک شنبه 22/03/90می مونیم هشتگرد حوصله ام حسابی سر رفته همش می خوام که بابا زودتر بیاد و منو با خودش ببره
دده و ننه صبح زود رسیدن من هنوز خوابم که سر و صدانمی ذاره بخوابم همش مهمون و بعد بر می گردیم ننه برام یه موتور آورده برای من و امیرعلی و یلدا که امیرعلی چرخاشونو شکسته به هیچ دردی نمی خورن تفنگ هم برای امیرعلی آورده که همون اول خرابش کرده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر