۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

دانته و ماجراي ني نوازي

فاميل لر خارجي27/03/90
تازه از پارک برگشتیم که دانته و مامانش با زن دایی اعظم و دایی خلیل می آن خونه مون دانته فارسی بلد نیست بازی هم نمی کنه مامان می آرت تو اتاق من مگه بازی کنه ولی اون می خواد تنهایی بازی کنه اولش با سربازا بعد هم علائم راهنمایی و رانندگی بعد هم خونه سازی یخش باز شده ولی حرفی نمی زنه

برای مهمونای خارجیمون تنبک می زنم دانته هم نشسته بغل دستم بعد که بابا دف می زنه دانته چنددفعه می کوبه رو دف و می ره سراغ نی ولی نمی تونه صداشو درآره بابا براش می زنه خیلی خوشش اومده بابا نی شو می ده بهش ولی بهتر می بینه که اون کوچوله که از شمال خریده بودیم و برای من بود اونو بدم تا یادگاری از من داشته باشدش تا پایین پله ها موقع رفتن می زنیم حسابی خوشش اومده
مامان می گه این زبون مارو بلد نیست و خیلی ظول می کشه تا برای بار بعد بیاد پیش ما
آخه اون نیویورکه پیش دایی عبدالله



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر