۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

سال تحویل

سال تحویل شده و نه صدای توپ اومده نه صدای هیچ چیز دیگه ولی نه صدای ترقه هایی که بیرون یه جایی دارن رد می ندازن تو خیابون هست داریوش می آد سراغمون که بابا سال تحویل شد دارین چیکار می کنین؟ سال تحویل شده و من و کورش داریم کهکشان راه شیری درست می کنیم.
جریان بلکای روی دیوار و نقاشی پست مدرن مامانه با اون خط قرمز که تا بالا می ره و قراره یه کهکشان بشه کلی پولک خریدم که مثلن نورانی بشه ولی یادمون رفته بچسبونیم و حالا داریم پا جا پای چه می دونم پیکاسو می ذاریم.
دیوارشو درست کردیم و براش پرده تکه دوزی شده آویزون کردم با یه پتوی نو که نقش آسمون داره باز عمو داود یه حال اساسی داده و همه دمغن لیلا تا کجا اشکش ریخته و داریوش قیافه اش از اون بداخلاقا شده ولی ما کار خودمونو می کنیم و می ریم پایین عید شما مبارک کادوهارو می دیم و می ریم سراغ لیلا که برای کورش یه ماشین پرسروصدا خریده
دیدی مثل آدم بزرگا می ره عید دیدنی هرچی تعارف می کنن برمی داره و برای خودش یه فرد حساب می شه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر