۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

زن دایی نی نا

این نی نا اسمش لیلاست و دختر دایی مامانه، دایی کوچیکه خیلی کوچیکه ولی مادرجون ترکه عهد کرده که سرو سامونش بده انگار همین دیروز بود که روی ماسه کنار در نشسته بودم که خاله شهناز همسایه اومد و گفت بچه تون دنیا اومد سر بلند کردم و گوش دادم قبل از اون خبری نبود ولی بعد یکی گریه کرد یه پسر که تو خونه داشت پا به این دنیا می گذاشت و این بچه ی آروم و دوست داشتنی بزرگ شده ولی همش 21 سالشه و حالا این یه وعده ی قدیمی داره به حقیقت تبدیل می شه
وقتی کوچیک بود دایی بزرگت همش می گفت وقتی بزرگ شی یه ماشین کادیلاک برات می گیرم تا بری جلوی مدرسه دخترونه دختر بازی و لیلارو برات خواستگاری می کنم و برات خونه می سازم و این خواستگاری از لیلا از همه زودتر محقق شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر