۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

کیمیا- امیرعلی- بچه ی خندان- بچه ی الهام

تولد کیمیاست. طبقه پایین همگی دعوت دارند و من گله می کنم که چرا دعوتمان نکرده اند و بعد همین که می رسیم بالا نداخانم زنگ می زند که برویم تولد. کورش مریض شده تب دارد تب شدید دوبار می بریمش دکتر می گویند بیماری جدید است تبش قطع نمی شود نمی گذارد پاشویه کنم چیزی نمی خورد مدام بی حال است شیاف استفاده می کنیم حالا بهتر شده. مامان می گوید داریوش دعوایش کرده و او مریض شده بهش برخورده. و این داریوش است که از خنده های زن دایی شاکی است چرا که بچه ها بازی می کنند و حق ندارد به خاطر برخورد بچه ها عصبانی شود. کورش باز مریض استو از دست خودش عصبانی مدام گریه می کند و تا حرف های من و داریوش را می شنود اشکهایش را می افتد که بابا نگو یبوستش هم تشدید شده تمام هفته ی بعد از تعطیلات، می رویم هشتگرد خاله قرار کوه دارد باز این داریوش نشسته زیر پای کورش که ببین خاله می خواد بره و تو رو جا بذاره جمعه است که سهیلا فامیل زهرا زنگ می زند که برای امیرعلی دعا کنید حالش خیلی بد است وای اگر اتفاقی بیفتد چه خودمان را بدو می رسانیم کرج، آی سی یو بستری اش کرده اند مشکل تنفسی پیدا کرده عفونت زده به ریه هایش یک هفته در بیمارستان می ماند می روم ملاقاتش باید از آن بیمارستان ببرندش پیشی را برایش می برم همین طور تویشی عروسک صورتی دوروبرش شلوغ است. بغل زهراست ولی نمی خندد مامان می ماند پیش ما همین طور ذوالفقار یک شب هم ام البنین می ماند پیشش حالا پنجشنبه است که ترخیصش می کنند زنگ می زنم به غلامی خیاطی سهیلا خواهرش شماره اش عوض شده باز سمیراست شماره را می دهد آدرس قاروقچی را می پرسم امیرعلی را نشانش می دهند زهرا ترسیده شاید چیزی گیر کرده توی گلویش ولی این نبوده می رویم پیشش حالش بهتر شده باز هم دوروبرش شلوغ است آش نذری دارند می اندازند 6 اردیبهشت که تولد کورش است ام البنین هم برنامه کوه دارد من هم مانده ام مراسم داریم یا نه وسط هفته لیلا زنگ زده که مژده بده خواهرت بچه دارشده، خوشحال نیستم بیشتر عصبانی ام ! عمورضا هم می گوید الهام استراحت مطلق دارد کمردرد داشته می رود دکتر می گویند آزمایش خون هم بده آنجاست که معلوم می شود بچه ایی در کار است. لیلا می رود کلاس آرایشگری خوب هم فال است هم سرگرمی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر