۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

چرا مهد شد مهد؟

خانم جولایی مدیر مهد بازنشسته ی آموزش و پرورش است خانمی عاشق بچه ها دلیلش برای بازکردن مهد کمی ناراحت کننده است (بچه ایی داشته هم سن و سال همین بچه های مهد که وقتی می رفته مدرسه می سپرده به مادرشوهرش! روزی بچه می رود برای بازی در حیاط و می افتد توی حوض و فوت می کند و این دلیلی می شود تا پیگیر شود برای نگهداری از بچه های معلمان در مدرسه ها و بعد همین کلاسهای چند بچه ایی تبدیل به مهدکودکهایی می شود که اول برای استفاده معلمان بود و بعده ها برای عمومی می شود) یاد حرفهای دکتر هلاکویی می افتم که برای خانم افسرده ایی که زنگ زده بود گفت برو یک مهد کودک و وقتت را با بچه ها بگذران و این کاری است که خانم جولایی کرده.
از هر دری صحبت می کنیم از بچه ها، والدین، شرایط و حتا کتابهایی که خوانده ام بچه ها که می بینم وقتی می رسند به میز خانم جولایی همه با هم سلام می گویند ذوق زده می شوم و همین اشتیاق من برای حرف زدن با بچه ها و جلب محبتشان است که شاید خانم جولایی این پیشنهاد را می دهد: بیا برو کلاس های مربی گری را بگذران و اول سال تحصیلی برای من کار کن ولی کلاسها خودش مسئله ی بزرگی است که از 4 تیر شروع می شود و هرروز ادامه دارد و چه کسی کورش را نگه دارد امروز می ماند پیش مامان تا بروم نانوایی همسایه می گوید نشسته اند دم در، مامان چیزی نمی گوید ولی سخت است نگهداری از بچه ایی به این بی قراری! باشگاه به راه است ورزش می کنیم و می خندیم، سایزم کم شده ولی وزن همان هست که بود 72*73*74 بالا می رود و پایین می آید ولی همین سه عدد است عصری مامان حسین محمدی زنگ زده با او صحبت می کنم زنگ زده برای تشکر از داریوش حسی نسبت به او و کارش تمام ذهنم را درگیر کرده با این سن و سال و شرایط(دانشجو) کار هم نداشته باشی بار اول که دیدمش گفتم این پسر چقدر تنهاست!؟ می رفتیم شمال هدفون های موبایل را گذاشته بود توی گوشش و با هیچ کس حرف نمی زد بعد هم با هم دوست شدیم حالا دنبال کار می گردد خدایا کمکش کن تا گشایش در کارش پیدا شود. متشکرم26/3/87

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر