۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

انجمن هشتگرد و برنامه محیط زیست طالقان

پنجشنبه که رفتیم انجمن همان بود که بود حرفهای جالب و شنیدنی از کمرروستا و داستان پرغلط از معینی و کلی بچه های جدید و چندتایی قدیمی مختاری هم می آید. کلاس که تمام می شود داریوش می گوید مهرداد قرار است بیاید و می مانیم قرار است کسی از ارشاد بیاید15 جلد کتاب نوشته و حالا 3 خرداد است(آزادسازی خرمشهر)آمده مراسم! حالا به سرش زده انجمن شعر را هم ببیند و افاضه ی کلامی بفرماید کلی اراجیف می گوید در مورد شاملو و مولانا و شاهنامه و آخرش هم که خون ،خون داریوش را خورده می زند به سیم آخر که شهرام ناظری فلان و شجریان فلان می گویم دیگر خراب ترش نکنید و می آیم بیرون خیلی خراب کاری شده ولی داریوش حسابی جواب می دهد تکه هایی می خواند از جبران خلیل جبران،مولانا،شاهنامه، شکسپیر و فکر می کنم که چقدر جو خراب شده و کلی دختر چادری آمده اند که انگار با منظور(جاسوسی) آمده اند و حتا خودشان را جزء انجمن می دانند. ندا آمده مهدی، زهرا که هیچ عوض نشده یاد لیلا می افتم و چقدر دلم برایش تنگ می شود دختر لوس مدرسه که سرکلاسهای ادبیات می آمد و می نشست میز اول و بعد که آمد سوپا و بعدها که دیدمش در انجمن و چه شعرها که دفترش را پرکرده بود چه خبری که آزارم داد نداگفت انگار شوهرش شکاک است و لیلای مهربان و دوست داشتنی الان کجاست؟
یاقوت تلفن را معلق گذاشته و رفته با نادیا حرف زده ام و حالا که ساعت آمدنش بود زنگ زدم که با خودش حرف بزنم می آید و گوشی را برمی دارد و می گوید من گیج ام ربابه گوشی را گذاشته و رفته ام و فکر می کنم چه بر سر یاقوت آمده او گیج شده و اگر خدای ناکرده من بودم تا حالا تمام موهایم سفید شده بود. نمرده بودم ولی حتمن قیافه ام شده بود مثل مامانم. چه دختر با ادبی دارد می خواهند خانه عوض کنند مدیونش می کنم که زنگ بزند و آدرسش را بدهد بروم پیشش گفته باشد تا ببینم چه شود؟!
ساعت 10 دقیقه مانده به نیمه شب منتظرم فشار آب زیاد شود تا بروم حمام ازباشگاه که برگشتم به خاطر کورش نرفتم گفتم با هم می رویم حالا او خوابیده و من منتظر اگر آب نیاید موهایم حسابی خراب می شود با آرزو یک smsفرستاده ایم برای آذر کلی هم با بچه ها خندیده ایم نامه دوست دختر ترک برای نامزدش. شب شده که رضا زنگ می زند. پنج هفته پیش بود تماس گرفتیم که برویم بیرون با هم ناهار بخوریم الهام نبود.باز رفته قم حالش بهتر است اینطور که می گوید یک کیلو هم اضافه کرده به سلامتی میگویم از کمرت مراقبت کن دردسر نشود.
با علی و طاهره هم 2 هفته پیش رفتیم طالقان چقدر فرق کرده انگار نزدیکتر شده شاید هم به خاطر ساخت وساز است کنار سد می ایستیم و عکس می اندازیم آرزو هم هست همین طور عمورضا و فرشته و آرش که برای برنامه محیط زیست دعوتمان کرده اند.
همکارهای داریوش گفته اند چه خواهرخانم خوشگلی داری داریوش. کلاغها خبر آورده اند امیری و سمیه بله ولی امیری تکذیب می کنم.شاید سالهای دیگر که این نوشته ها را مرور می کنم سمیه و امیری بچه هم داشتند و حالا امیری تکذیب کن؟! شعر مهراب یاد نمی آید تا چه زاید این آسمان کبود چیزی در این مایه ها
دل داده ام به عقوبت این بود و نبود
تا چه زاید سحر بدین آسمان کبود
به یاد زهرا،لیلا، احسان،امیر8/3/87

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر