۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

جشن مهدکودک

جشن پایان سال تحصیلی است گروهی از بچه ها باید بروند مدرسه و چه خوش حالند
شعر می خوانند تنبک می زنند دانا و پریا
عمو مازیار پدر بچه ها را وارد بازی کرده نمایشی که کورش در آن نقش لربختیاری را بازی می کند عالی برگزار می شود پوریا وسط جشن گریه می کند و نقشش را نمی خواند بچها ی تشنه شیرینی و آبکیوه را می بلعند و در پایان چه مادرها که ناراضی اند !؟

ما لر بختیارم

گبه های خوب دارم

با ساز دهل فصل بهار مژده می آرم

کوچ می کنم سال دو بار از اصفهان تا چهارمحال

زنده باد ایران زنده باد ایران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر