۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

تولد قایمکی

روز یکشنبه دایی و هاجر و مائده را برای شام دعوت می کنیم و همان جا قرار مراسم غافل گیری آرزو برای تولدش را می گذاریم. روز بعد خانه خندان
طرح این غافلگیری را علیرضا و ام البنین و خندان کشیده اند داریوش برای آرزو دوجلد کتاب خریده در مورد زبان شناسی و ادبیات (امتحان کارشناسی ارشد، زبان شناسی شرکت کرده) تولد خوش می گذرد همه به دنبال عوض کردن حال آرزو هستند ولی من فکر می کنم جریانی که با همکارش در مجله دارد حسابی حالش را عوض کرده. مسلمن یک عکس قاب کرده که بارها داریوش از من خواسته برش دارم آنجا توی اتاق هست و به اندازه کافی دلیل برای یادآوری پیش می آید.
کادوها را که باز می کنند هاجر می گوید هرکس هرچیزی که خودش دوست دارد کادو می دهد آتش بازی می ماند برای دم در وقتی مائده سوار ماشین شده و می خواهد برود ولی ما می مانیم و خوش هستیم

می رویم سیزده بدر یک جای خلوت کنار مرکز تفریحی ایثار ولیان کسی با ما کاری ندارد دور از جماعت و دغدغه انبوه آدمها که دوست دارند پیش هم باشند و کسشان با کسشان سروکار داشته باشد تا یک جا پیدا کنند که هیچ احدالناسی نخواهد یک لحظه هم آنجا بماند.
تقدیم به خاطرات بچگی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر