۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

سنج نه فشند

دوشبه خوابهای عجیب و غریب می بینم اولش که نمی دانم چرا راننده تاکسی که کورش را یداله سپرده تا بیاورد بچه را تحویل نمی دهد و من توی خواب می گویم وقتی یداله هست آدم مطمئن است که هیچ دردسری به وجود نخواهد آمد و این نه خواب که عین واقعیت است.
شب دوم هم خواب دیدم داود تحت تعقیب است و انگار اسلحه ایی دارد که مرا می فرستند تا بگیرمش همه جا شلوغ است و محله ی خودمان است انتهای همین خیابان بعد از این خوابها فکر می کنم چرا شبها غذای سبک نخورده ام که هرچه فیلم را با افراد واقعی قاطی می کنم و انرژی ام را می گیرد این خوابها
آرزو آمده برود امتحان کنکور پنجشنبه 17/2/88 می گوید ماستکی بوده و ام البنین زنگ می زند برای یک گردش یک روزه و رفتن به روستای سنج برای دیدن آبشار به داریوش اصرار می کنم برویم و او تنها زمانی رضایت می دهد که یداله و بقیه هم باشند زنگ اول به پدرخوانده (کدخدا) و بعد ذوالفقار و لیلا که نمی آید می رویم هشتگرد مرغ هم می خریم برای کباب می آیند و قرار و مدار را می گذاریم نه سنج بلکه فشند و چه جای باصفایی هست این فشند که 50 متر با ده فاصله دارد و مجبوری برای دستشویی بروی خانه یک افغانی. می رویم بالای کوه و کورش چه عزمی جزم کرده برای بالا رفتن هم کوه را تنها می آید و هم مسیر دره را که با یداله و هاجر و مائده می رویم جای خالی خندان همه جا هست!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر