۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

بینایی سنج

25/8/87 حیاط ارشاد هستیم مهراب زنگ زده که انجمن را را نمی دهند سالن اصلی فرهنگسرا و خواسته تا داریوش متنی بنویسد و بیاید و بقیه را بیاورد که بدانند هنوز هستند کسانی که به این جمع علاقه مندند داریوش هم جریان آن روز انجمن را که نویسنده ایی شهرام ناظری را دخترباز خواند نوشته و حالا آورده تا بدهد مهرداد.
چند روز پیش یاد متین افتاده بودم می خواستم زنگ بزنم غیر از مهرداد حالش را بپرسم آخرین بار چهار سال پیش آمده اند خانه ما ولی ما فقط یکسال است که خانهشان نرفته ایم و همیشه رفتیم آتلیه و حاشان را پرسیده ایم. دیروز زنگ زدم زهرا برای بینایی سنجی امیرعباس گفت حنانه را برده اند برای انحراف چشم و عینک نوشته دکتر
برگه اولیه را فرح جون می دهد دستت نوشته چشم راست مشکوک، چشم چپ مشکوک و چه بد که تو و داریوش هر دو عینکی هستید و این بچه چرا باید اینجوری شود. می بریش پیش دکتر بدون داریوش معاینه می کند چقدر هم بداخلاق است فقط استیگمات است نذر می کنی باران می بارد و تو خوشحال از اینکه او هم عینکی نشده می آوریش خانه،رقه همان حرفهای بی اساس و بی پایه را در مورد مهد و تنهایی و جدایی می گوید و تو دیگر هیچ اشتراکی بین خودت و او نمی بینی از الهام هم خبری نیست(داستانهایی بنویس براساس مثنوی معنوی برای رادیو می دهم تهیه کننده تا بخواندشان-الهام با آن صدای جادویی در رادیو شعر می خواند و گویندگی می کند) داستانها را داده تا جواب تهیه کننده چه باشد زنگی نزده فکر می کنم زیادی پارتی بازی است
می روم باشگاه جلسه پنجم است این شیفت بهتر است صب اول مهد کورش بعد ساعت 12می آیم و با هم می رویم شبنم یکی از بچه های باشگاه بدجوری گیر و گرفتار است سی دی خشم را می دهم ثابتی تا بدهد نیامده انگار امروز چقدر سلامتی خوب است درد بواسیر از شمال مانده توی تنم پماد و قرص و ....
می رویم کفش فروشی و پوتین می خرم خیلی قشنگند، یاد خیرالنسا می افتم که گوشش درد می کرد چند ساله بود6 یا 7 من و ذوالفقار بردیمش دکتر نرفت تو ماهم برایش بستنی خریدیم حالش خوب شد حالا تو که داری کفش خوشگل می خری دردت خوب شده یا نه/!
می رویم داریوش پالتو بخرد خدای قیمتند مغازه های چهارراه طالقانی و یاد مهدی می افتم که می خواسته، آرزو داشته: پول داشته باشد و بیاید اینجا خرید و به کت و شلواری فکر می کنم که نپوشید همین است کت و شلوار زیبایی از مغازه ایی شیک می خری و هیچ وقت نمی توانی بپوشیش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر