۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

تنبه کورش

کورش گیر داده که برویم هشتگرد و به علت ریختن شیر در رختخواب و فرش تنبه اش این است که تمام روز در خانه باشد ولی ساعت 6 نشده ما لباس پوشیده دم در منتظریم چرخ بزنیم نوار گوش می دهیم یاد رضا می افتم که خبری ازش نیست و بچه ی حمید که همین روزها دنیا می آید باید بهشان زنگ بزنم چهارشنبه می رویم باشگاه چه جشنی گرفته اند و ما اینگونه فکرش را نمی کردیم می زنند و می رقصند و کورش بچه ها را کلافه کرده من پیش لیلا و زمرد هستم بعد سمیه می آید بچه اش مریض است خواهر مینا، مرجان هم هست دختر مهین، مائده و مامان مربی شراره خیلی خوش می گذرد کتاب ایران در دوره ی سلطنت قاجار هنوز تمام نشده داستانها همگی نصفه کاره اند باید بنویسم والا می مانند. داریوش صبحی کاری کرد که یاد فیلم ده از کیارستمی افتادم حقیقتی که نمی توان از آن گریخت و غیر این هر کسی می تواند تعبیر خودش را بکند ولی آن دیگر حقیقت نیست مانند غزل های حافظ که وصلش کرده اند به آسمان و عشق آسمانی و زمین را ول کرده اند. طاهره شاید داستانها را خوانده باید سراغی ازش بگیرم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر