۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

بیا رنگ کن

از طاهره خبری نیست همین طور بقیه رقیه زنگ می زند زهرا هم همینطور یک زنگ می زنم به لیلا و تارا امروز 19 اردیبهشت است ولی بچه محسن هنوز نیامده خاله خندان چهاردهم دنیا آمده که اصلن یادم نبود خودش هم آنقدر درگیریلداست که فکرکنم یادش نبوده چند کار گذاشته ام روی وب سایت هشتگردیها دیروز هم با پشتیبانی آنلاین بودم که خیلی خوب بود داستان سعید را پرینت گرفته ام تا بخوانم (جنایت خیابان چهل و نهم ) کورش آنقدر خسته شده که مهد نرفته و امروز را مانده خانه بوی غذا پیچیده توی خانه و حالا که دارم اینها را می نویسم از شب که رفته ام حمام حال ندارم لباس بپوشم همین جوری یک لباس الکی تنم کرده ام که باعث آبروریزی است کورش اصرار می کند بیا رنگ کن مرصع پلو می گوید بیا خاموشم کن و داستان سعید دست چپ روی تخت نگاهم می کند.
سری به غذا می زنم کمی ته گرفته و کورش اصرارش زیادتر شده کتاب زن شورشی را می خوانم سالهای سگی تمام شد. به نسبت گفتگو در کاتدرال پیچیده نیست سرگذشت گروهی از دانش آموزان مدرسه نظام است در پرو اصل روایت از زبان آلبرتو است شاعر است نامه می نویسد و خرج و مخارج اش را از این راه تامین می کند سرگذشت دوستانش در پس زمینه داستان آلبرتو روایت می شود جاگوار،آرنا، گامبوا و غیره
آرنا می میرد و این مردن او جریان زندگی آلبرتو را عوض می کند او معتقد است آرنا را جاگوار کشته چون قضیه انتقام بوده ولی جاگوار یزر بار نمی رود او حرفش را پس می گیرد و قائله تمام می شود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر