۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

چهارشنبه سوری-عمو دایروش چشم تلکید

چهارشنبه سوری از راه رسیده دخترها (یگانه و کیمیا) سفارشی می خواهند بیایند آتش بازی ما هم می مانیم تا برسند نیما هم هست دو ماهش تمام نشده
پدرجون کلی بوته آورده که آتششان می زنیم این یگانه مدام حرف توی حرف که عمودایروش (تازگی ها می گوید عمو والا همش بابا بود) چشم تلکید آجیل می خوریم و دست کیمیا می سوزد فشفشه بازی می کنیم و خوش می گذرانیم
باز هم حرفی در میانه نیست بچه ها خوبند دوستشان دارم برایم فوق العاده عزیزند ولی خب و این خب همه چیز را به هم می ریزد
حسابی بوی دود گرفته ایم و همین طور که صدای ترقه به راه است بساطمان را جمع می کنیم تا سال دیگر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر