۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

دلخوری من

سه سال و چند ماه ؟ 9 ماه از آن زمان می گذرد به خیالت گفتن اینکه داریوش بیا برویم خیاطی من لباس بدهم بدوزند خیلی طبیعی است او که نمی آید می روی و سرت به مدل لباس ها و حرف زدن با خانم شهریاری که از بچه های باشگاه ایت گرم شده می آیی خانه و او شروع می کند. چه دردناک است یک سال و چند ماه بیشتر نیست که زندگی مشترک را شروع کرده ایی نباید این گونه بود ولی آنجا و در آن زمان فکر می کردی چه کردی که اینگونه شده و اصلن به اینکه چرا اینگونه می کند فکر نمی کردیو لان که یاد آن قسمت از مخمصه آن زمان می افتی که بی حرفی می گذشت با گریه !
غذا را گذاشتی روی میز و خودت را مشغول تمیز کردن کردی خودش را با پدرش فرض کرد و شروع کرد به لج بازی و تو فقط گریه کردی و چرا یکبار نیامد کعذرت بخواهد و این تو بودی که ایستادی جلوی در تا بیاد و بفشاردت به خودش و لباهایت را مال خود کند و آمد خندید گفت چه رویی داری تو و تو هم خندیدی.
همیشه ذهنت دور یک حرف مهراب می چرخید گره ایی ایجاد می شود که اگر بازش نکنی وای به حالت گره روی گره می شود کور. و تو ترسیدی هنوز هم می ترسی تا نخواهی و آن گره بیفتد توی زندگیت شاید ضعیفی و یک چیزی هست که نمی خواهی از دستش بدهی از اینکه کوچکترین مسئله یی پیش بیاید هراسناکی و دوستش داری می دانی که عصبی است و چقدر این روزها خانواده ات این را می گویند و تو به این نتیجه رسیده ایی که اگر قرار باشد تو هم عصبانی شوی آن گره های لعنتی می افتد ناخودآگاه! حالا هم بعد از صبحانه نخوردن صبح که رفته و بعد که زنگ زده فکر می کنی همان معذرت خواهی است بلد نیست و خودش را حق به جانب می داند در مورد انجام ندادنش می روی در را باز می کنی کورش نشسته جلوی شومینه می گویی بابا با تاخیر می آید می گوید بچه های بد نمی خواستم زنگ بزنم باز هم تویی دم در با لبخند و آن حرف می رود توی ناخودآگاه تو جایش را بلد است زبانش را می بندد حتا نگاهش هم نمی کنی باز هم استدلال دیروز است کورش هر یک ساعت بالای سه دفعه می رود دستشویی و او هم می بیند و حالا این تو هستی که می گویی بگذار ببیند حرفی نمی زنی می رود پایین، باز دعوا شده پایین لیلا می گوید ما دیوانه ایم نمی دانم چرا خودش را اذیت می کند این همه کتاب روانشناسی. خوب که آن رگ بی خیالی در من هست. پدرت چیزی می گوید بگذار بگوید تو هم مثل بقیه بگذار بگوید حرف سی سال است بگذار بگذرد. کورش خوابیده همین طور داریوش که نمی رود پایین و یا حتا بالا حالا که لیلا دارد یک چیز هایی را پاره می کند؟ دوشنبه دفاع دارد خدایا مراقبش باش همین طور مراقب امیرعلی کوچک 26/10/86 ساعت30 نیمه شب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر