۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

چرا همه مریض شده اند؟

21/10/86کورش مریض شده فکر می کنیم چون بالا می آورد از کیک یزدی هاست که خورده بعد هم داریوش ظن کرده نون باگت ها خراب باشد همه را می ریزیم دور ساعت 2 صبح می بریمش دکتر خیلی دلش پیچ می خورد حالت تهوع وبیش تر از همه غیر عادی بودن این وضعیت اذیتش می کند شب باز هم حالش خراب می شود داریوش خانه می ماند.
تب درد شکم همچنان ادامه دارد داریوش هم بهم ریخته من که کلی ترشی خورده ام لیمو تا دلت بخواهد چیزی نیست آمپول می زند می گوییم چیزی نیست دلش درد می کند مامان چیزی نیست ماشین خراب است داریوش می بردش تعمیرگاه باد سردی می وزد دما 11- درجه است حال داریوش خراب است بدجوری هم خراب.
به مامان می گویم مثل مرغ مریض می ماند مدرسه ها تعطیل است و آرزو در خانه زنگ زده می گوید او هم مسموم شده همین طور بابا داریوش ایتفراغ می کند کمرش درد می کند یگانه و کیمیا آمده اند کورش بی قراری می کند اسهال هم دارد چیزی نمی خورد مامان می گوید فلان چیز، فلان چیز، بعضی اوقات فکر می کنم من به کورش نمی رسم نه که خانواده داریوش حتا خود داریوش وقتی زیاد آب می خورد نگاهم می کند و می گوید در این خانه آب پیدا نمی شود مامان هم می گوید ما غذای خوشمزه داریم می گویم ما هم پلو داریم چیزی نمی خورد آت اشغال می دهید بچه و من یاد مامان خودم می افتم چرا این غذا ها نبود چرا تمام فکرش این بود و این هست که چگونه بخورند کمتر بپوشند و خرج نکنند مامانم مستحق زندگی بهتری است.خیلی بهتر از این زندگی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر