۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

سرمای 11- درجه و برف بازی

می رویم هشتگرد بازهم من نمیروم انجمن زنگی می زنم به شهناز و با مهین حرف می زنم با آرزو در مورد سفره های زرتشتی ها حرف می زنم. امیرعلی را عمل کرده اند برای دومین بار زنگ می زنم برای احوالپرسی فردا ساعت 9 اگر دکتر باشد مرخصش می کنند کمی تب داشته که خوب شده از یداله خبری نیست و قرار است مائده را برای لوزه هایش عمل کنند خدا نکند میترا هم هست با ام البنین در مورد کوه و غار و رمضانی می گوییم و کلی می خندیم باز یاد مهدی می افتم که اینجاست.
***
تا دلت بخواهد برف باریده شاید نیم متر رفته ایم برف بازی که داریوش می آید ساعت 12 نشده می گوید از صبح ساعت 6 تا 10 طول کشیده تا بروند تهران ایستگاه طرشت برای همین برگشته و 2 روز تعطیل است همه لباسهای کورش پر برف شده آخرش گریه می کند که بریم خونه سردومه حوصله آدم سر می رود زنگ می زنیم به بچه ها بیایند بهانه می آورند امیرعلی را دوبار پشت سر هم عمل کرده اند جمعه رفتیم دیدنش می خندید گفتم عمه دیگه نیایی این ورا ! عفونت دارد حالا که اینرا می نویسم نمی دانم آمده خانه یا نه! اامروز سه شنبه است برفها که برجاست مخصوصن اینجا شب خیلی سرد بود منفی 11 درجه می گویند در 5 سال گذشته سابقه نداشته با این گستردگی برف ببارد جنوب و شمال لیلا مانده رشت لیدا هم تا دیروز خانه مهری دوستش در تهران مانده بود و شماره کتایون مزداپور جواب نمی دهد داریوش می گوید این دوماه که بگذرد برای این بچه لباس نو بخریم با خنده می گویم اینقدر فکر نکن همینه که موهات سفید شده اخلاق خاص خودش است چه عکسهایی از کورش پرینت کرده باید برایشان قاب درست کنم به آقای عسگری سپرده تا کتاب برایشان بیاورد زنگ زدم انجمن زرتشتیان یزد پیغام انگلیسی گذاشته اند یاد هاجر افتاده ام خبری ازشان نیست دیشب گفت زنگ بزن یداله من گفتم خودت زنگ بزن و هیچ کس زنگ نزد به هیچ کس16/10/86
باز هم یک سری کار نصفه و نیمه دارم مطالبی دانلود کردم به دردم نخورد یا باز نمی شد یا آن چیزی که می خواستم نبود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر