۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

این موتورو کی داد بهت؟ خاله شهلا

امروز 21/8/86 آرزو رفته شمال الان که ساعت 30/11 شب است یکدفعه دلم براش شور می زند داریوش با اینترنت مشغول است و کورش خواب خندان زنگ زد که جواد خودش را کشته. چرا اینقدر آدم ها غیر قابل پیش بینی شده اند یک پسر دوست داشتنی و مهربون می شنوی معتاد شده همه دست به دست هم دادن تا نجاتش بدن و کشتن نجاتش داده.
چقدر سخته درو باز کنی و ببینی یه جایی روی گردن داداشت کبوده چشاش بسته است دهنش باز شاید خواسته حرف بزنه صداتون کنه و هوا کم اومده تا صدا بسازه چقدر سخته تمام عمر فکر کنی چرا این کارو کردم چرا نگرانی ها دست از سر ما بر نمی داره. مهدی چقدر عزیز بودی و چقدر عزیز رفتی ما یه عزیز از دست دادیم یه پسر مهربون بامزه که دستشو برات بلند می کرد سرشو خم می کرد تو ردش کرده بودی خندیده بودی گفته بودی آدم شده دلم برات تنگ شده یه آرزویی یه جایی گیر کرده تو سرنوشتت تو رفتی تا نباشی چیزی که آرزو گیر کنه توش
جواد رفته و من از اون موقع صد بار به همشون لعنت فرستادم که چرا اینقدر بی پناه می شیم خودمون رو خفه می کنیم و یا اونقدر سوزن می کنیم توی بازوهامون تا خرابه ولمون نکنه بچسبونتمون به زمین و بگه شماهام ویرون شین مثل من وقتی گفتن اونقدر تصادف بد بوده به لحظه ایی وقوعش فکر کردم و گفتم بیچاره مهدی چه زجری کشیده مامان گفت اصلن نفهمیده چی به چیه شاید اینجوری باشه شایدم نباشه و اون آن مختص به تو بود مهدی نمی دونم چی بگم برات امیدوارم تو زندگی جدیدت خیلی خیلی خیلی بهتر از این زندگی باشه دلم برات تنگ شده همش همینه اینکه احمد شاملو می گه: زندگی بی شرمانه کوتاهه
لج کردی سیم کامپیوتر و از جاش در آوردی طناب دار برای خودت دست و پا کردی پاهات تلو تلو می خورن و اون هوای لعنتی نمی ذاره تا صداتو بشنون جواد چرا؟همش مال همین حرفی که خیرالنسا زد چرا جوونا می میرن فردا صبح زنگ می زنم آرزو دختر مواظب خودت باش.
این موتور زرد رنگ یادگار جواده اونو موقعی که رفته بودیم خونه شون دادن کورش تا باهاش بازی کنه برای بچگی های خودش بود و حالا این بچه کجاست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر