۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

وقتی تو نبودی

همه جا تاریکه دستمو دراز می کنم و تو تاریکی دستشو که از اتاق آورده بیرون می گیرم پنجشنبه ها قبل از ظهر خودشو می رسونه هشتگرد و بعد فرهنگسرا و بعد شب هم پیش ماست تو هال دور هم اونقدر می شینیم تا وقت خواب برسه رختخوابو پهن می کنم براش تو اتاق و مجبورم بخوابم این طرف توی هال و دستمو دراز کنم طرفش. رختخوابش نزدیک دیواره می رم پیشش هوا سرده می خزم زیر لحاف ساعت 2 یا 3 شبه خوابم می بره و پیشش می مونم خودش می گه همون موقع رسمن جاموندم پیشش و دیگه کسی پسم نمی گیره. چه خوب که کسی پس ام نمی گیره هیچ کس اولش که برگشتم من بودم و اون و حالا امروز (تو سالگرد این اتفاق که داریوش فکر می کنه سالگردشه) 3/8/86 کورش ام هست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر