۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

خورشید کجاست؟

امروز 26/1/86 از وقتی شروع کرده ام سی دی های دکتر هلاکویی را گوش کردن شک کرده ام که می خواهم سرکاربروم یا نه؟ داریوش هر روز می پرسد چقدر خارج شده ایم وضعیت خوبی نداریم! شرایط من و حتا هر دومان و یا دوروبری هایمان هیچ کدام مناسب نیست. بازهم برای دیگران زندگی می کنم ؟
روز آغاز شده یا نه؟از در فرعی که وارد می شدی خورشید سرک می کشید و تو وارد شده یا حتا نشسته که بودی کافی بود چشمهایت را تنگ کنی تا طلوع را ببینی و بدانی که روز آغاز شده و حالا پشت این آپارتمانها که تازه اینجا کوتاهترند تو طلوع را نمی بینی و غروب را نمی یابی مگر دنبالش روان گردی رها شوی بالا بروی روی پشت بام کوههای سربه فلک کشیده را سبز ببینی و طلوع را منتظر باشی و یا چشم بگردانی تا شاید لکه های سرخگون شفق را پشت دیواری بلند، پنجره ایی،یا قد خمیده ی آنتنی آن سوی تر از رویش آجر و سیمان ببینی. زمان بگذرد و تو در گذار ظاهری سردر گم شوی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر