۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

آپاچی یا غیرآپاچی!؟

به کلی ازکار منصرف شده ام نه سردرگم تازه فکر دیگری به سرم زده این یکی مطرح کردنش هم جرم است بچه دوم نمی دانم مایلم، کاملم، محکومم، بیکارم داریوش می گوید بیکاری پس من برای چی رضایت نمی دهم، هزینه هایش در بلند مدت کم است و من به کوتاه زمان خود نیز اعتبار نمی کنم آینده مان معلق بین خودمان است. به زمین که بخوریم تنها دست همدیگر را می توانیم بگیریم و این دستها چها تا بیشتر نیست و اگر قدرت داشته باشند در دست دیگری گیر کنند و دیگر هیچ...
من بزرگ می شوم روز به روز و زندگی ام را می کنم آنگونه که می خواستم نه مطمئنن همان گونه که دوست داشتم ولی شبیه تر از قبل و این تا کجا می تواند ادامه یابد و کنسرت در پایان زمستان را می خوانم (اسماعیل کاداره) هم تاریخ آلبانی است و هم داستان کمونیستهای بدبخت ساکن در آن هنوز دویست صفحه ایی مانده ساعت 12-1 روز 2/2/86 است پنجشنبه تولد کورش است لیدا می گوید تولد می گیرید یا مثل آپاچی ها و من می خندم که خود خودمان هستیم آپاچی یا غیرآپاچی. و چقدر پارسال تولد کورش بد بود اگر دخترها نبودند بدتر هم می شد
چگونه می شود تورا صدات کرد
و یا بسان یک غزل پر از خدات کرد
شکفته شد شبی میان دستهای تو
برای یک شبانه ایی پگات کرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر