۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

گیرو نگرانی و ...

دماغمان کیپ است هم من هم کورش. مهد کودک گیر کرده توی زبان بچه و همه خاله شده اند حتا عمو داود. اضطراب جدایی. نگرانی برای کاری که می خواهی انجام دهی. تاوان سخت! البته که نمی خواهم چقدر بد بزرگ شده ایم. گوله های نگرانی. ناامیدی. ناتوانی. نادانی. بازهم فروختن خواب برای اتاق خواب بوجود می آید. خدایا کمک کن 19/2/86 ساعت45/15

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر