۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

خاله کاشانی!؟

از پله ها آرام پایین می رویم ساعت 5 نشده قرار است برویم کاشان. کاشان را می شناسم و هم نمی شناسم. بارها تعداد حیاطهای خانه عامریها را خوانده ام. بارها شکل آتشکده نیاسر را دیده ام. بارها امیرکبیر را شهید پیدا کرده ام در آن فین، مشهداردهال سهراب و چینی نازک تنهایی اش را دیده ام از نزدیک. بادام ریخته پای درختان و رقص لری آن عاشق شعر و یا عاشق توجه را!؟ و حالا باز کاشان
ولی اینبار می چرخم تا خم عمارت فین مرا رها کند تا پا فرونکنم در آبهای جاری خونریزش و سکه ی شوم در آرزوی افتادن از دستی و فرو شدن در سرچشمه ها که نذری ادا شود و رها شوم در بهار بیدستان و غرق عرق و عطر و عمارت
خاله ها هستند. کورش حسابی در فین بازی می کند. می رویم سراغ میترا که دلیل آمدنمان دعوت اوست برای کنگره شعر از «سعدی تا سپهری»، پارک می رویم و صبحانه و تازه می فهمم که اگر دخترها نبودند چقدر سخت بود!درست مثل تبریز و اردبیل و آستارا! می خندم. تاریخ در کمین ماست و ما در کمانه کوچه های کاشان و حتا کوچه های محله هامان در گذر. کوچه های دوطبقه و چه مردم بی تکلفند و زندگی چه سخت و چه نزدیک است ویرانی و آبادانی، مرگ و زایش،و من و تو که این تو همه اند وقتی تو بخواهی
می رویم نیاسرچه شکوهی دارد بزرگترین و سالمترین آتشکده دوره ساسانی. داریوش چندین بار اسم کورش را صدا می زند و می گوید از زمان ساسانی تا حالا چند بار این اسم اینجا شنیده شده و چه دردآور است آن زمان که می بینی هیچ نیست این عمارت و یاد این جمله از ژید می افتی که (بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیزی که به آن می نگری) تاریخ ورق می خورد تا تمام آن چیزی که خوانده ایی و دیده ایی و بلدی یا حتا از خاطرات رفته از یاد، بیرون بریزد یکباره تا دین ات را این گونه به خودت ادا کنی به این مکان که تا عمر داری هیچ نتوانی کرد
آب؛ پدرانمان به نامش قسم می خوردند و ما هیچ درک دیگری جز حیات از آن نداشته ایم و حالا تاریخ با آب جاریست فکر می کنم حالا که این آب خواسته تا باشد من چه توانم کرد تا باشد تا غیر حیات برای کورش معنایی دیگر داشته باشد نمی دانم باید بسازیم یا بگذاریم خود ساخته شود ؟
آب و درخت و امامزاده و حالا این امام در پس این آتشکده مشغول کدام عبادت بوده؟ حرمت آتش را نگهبانی می کرده یا ؟
خاله ها گروگر عکس می گیرند و مهندس همه را پاک می کند و فقط همین یکی می ماند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر