۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

baby tv

می روم سراغ نوشته کمی تغییرش داده ام ولی باز آن چیزی که اول بود نشد مشکلات اول شخص آمده سراغم داریوش گفت این ربابه است فقط دو تا پسر دارد وای به حال بقیه از وقتی پرینتر خریده اییم(لیدا خریده) دیگه خیلی کارها می شه کرد می رم سراغ نوشته های قبل بچه های امامزاده را سال 79 نوشته ام پر از غلط زمانی پر از فعل به فکرم رسیده بدهمش به باکیده تا اگر کسی را می شناخت یا خودش طرح را از من بخرد باید از یکجایی شروع کرد. شاید شروع خوبی باشد لباش خوشگل خریده کورش بلوز زرد و شلوار توسی روز کودک هم مادرجون ترکه برایش یک دست لباس کرم خریده بود کفش هم خریده کفش کتونی سیاه الان هم با بابا خوابیده وروجک باز BABY TV نگاه می کند و من روی صندلی راحتی در حال نوشتتن امروز پنجشنبه است و می رویم انجمن باید داستان را پرینت بگیرم. 9 صبح

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر