چرا داداش دلم برات تنگ شده بود


چون دلت تنگ شده بود برات خوراکی خریدم
من هم برای مادرجون ماجرای سفارش بابا را تعریف می کنم:
بچه ها از این سیبا بذارید کنار ببریم برای پدرجون، فردا می خواد بره سرکارو این اولین روز سفره و تا سه روز کدوم سیب رو نگهداریم برای دل بچه
دوربین را وصل کرده ایم به تلویزیون و داریم عکسها را می بینیم که می گوید مامان بگو این یعنی توضیح بده آخر هر عکس کلی توضیحات دارد کورش اینجا حال و حوصله نداشت و نمی خواست با ما بیاد بریم بنای خورهه را ببینیم
کورش اینجا داره دنبال گنج می گرده البته اگه گنجی مونده باشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر