۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

مخالف خوانها و موافق خوانها

برای شب مهمون داریم و کورش تمام بعد از ظهر نخوابیده و همین که آذر و احسان زنگ می زنن که ما کرج رسیدیم کورش هم به طبقه هفتم خوابش می رسه مهمونا رسیدن و کورش نه لباس عوض کرده و نه خوشآمدی گفته
آذر رفته سراغش که پاشو ما اومدیم خونتون برای مهمونی ولی بچه خسته تر از این حرفهاست ولی خب چند دفعه مگه خاله آذر می آید خانه ما بلند می شه و حالا نوبت آذره که پاشو بریم اتاقمو بهت نشون بدم و آلبوم ببین و ببین چه نقاشی روی دیوار کشیدیم و چه کهکشانی داریم و تو که از اینها نداری ...
بعد هم خاله آذر را رسانده با ایستگاه مترو...بابا با سرعت از روی دست اندازا پرواز کرد
باید بریم هشتگرد قراره دایی بیاد خاله ها هم هستند بازاین مخالف خوانی و موافق خوانی شروع شد جبهه دارند هر کدوم مائده و فائزه تو یه اکیپ کورش جزءموافقها و امیرعلی خدا می دونه؟!غریبی امیرعلی و این دفعه ناهماهنگی با مائده این دوتا چیزیه که دیده می شه امیرحسین و محمدرضا هم هستند بچه های دایی مائده همین طور فائزه مهمانی تا دیروقت طول می کشد مادرجون لره هم با ما آمده کلی با خاله و مائده و محمدرضا وقت می گذراند و آخرش رضایت می دهد که برویم و در راه خوابش می برد آن هم روی پای مادرجون
امیرعلی بهانه باباش را می گیرد و من هم چندتایی عکس از بچه ی خاله اش معصومه می اندازم و نشانش می دهم حالا مثلن آروم شده ولی با این وابستگی گیر و گرفتار است اینهم عکس امیرعلی در مهمانی دایی یداله

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر