۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

سفر نوروزی5

می رویم بروجرد موزه ساعت 3 به بعد باز است ماهم می رویم سراغ مسجد اعظم بروجرد (مسجد سلطانی) پیرمرد متولی مسجد می آید دنبالمان حالا شده راهنمای ما درهای بسته را می گشاید شبستان ستوندار با شبستان اصلی که حالا پر از داربست است و منبر که دیگر از دست این ملا و آن ملا نجات پیدا کرده و استراحت می کند
به گفته ی پیرمرد مسجد برروی آتشکده بناشده خشتهای قدیمی تر در جای جای مسجد قابل رویت است از پله های کوتاهی راه به زیر مسجد می بریم که محل آتشکده بوده و این اصل مهم که ایران برای حفظ خود و ایرانی برای نجات خود چه مصالحه ایی کرده طی قرنهای



می رویم موزه بیشتر تاریخ پهلوی است و قاجار قدمتی ندارد یخچال های داخل خانه ها را نشانمان می دهند و از همه مهمتر راهنمای موزه ظرفی را نشانمان می دهد یک آبپاش با روکش مرواری بافی که دو جداره است یخ کثیف را که از همان یخچال ها برداشت می شده داخل محفظه داخلی می گذاشتند و از داخل لوله آب تمیز را داخلش می ریختند یخ هیچگونه تماسی با آب مورد استفاده نداشته و فقط سردش می کرده
خانه کناری هم قدیمی است ولی با گچ افتاده اند به جانش و مانند در مسجد که پیرمرد می گفت بردند تا تعمیرش کنند و بیاورند اینجا هم چیزهایی بوده که رفته و امیدی هم به برگشتشان نیست سری هم به مغازه های سوغات محلی می زنیم سوغات اینجا ورشو سازی است و چه گران است این ورشو که یک سینی اش در می آید 340 هزار تومن و کار استاد غریب از این هم بالاتر منصرف می شویم ما را چه به ورشو خریدن همان روحی خودمان خوشتر تا این ظروف زیبا که واقعن هنر محض است
نهار را در پارک بهشتی می خوریم و می رویم پارک تا قایق سواری کنیم بلیطش خیلی ارزان است همین قایق در پارک ارم می شود 5000 تومن و اینجا نفری 300 تومن است کورش جلیقه پوشیده و سر قو را چسبیده و من و داریوش هم مدام پا می زنیم
کف پاهایم گزگز می کند حالا نوبت ماشین سواری کورش و اژدها سواری است می گویم اینها در هر شهری هست بیایید برویم جاهای دیگر ولی وقتی کورش هست پس بازی هم هست
مانند آقای یون(سریالهای فارسی1) سوار اژدها که هستیم جیغ می زنیم و با سر و صدا تمام می شود
در مسیر بازگشت دنبال جایی می گردیم که روی نقشه سراب زارم اسمش است جزء آثار طبیعی دیدنی گوشه ی نقشه علامت زده اند ولی چیزی نیست جز سرآب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر