۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

دیدو بازدید نوروز

قرار آش پشت پا به فاصله ی یه شب تبدیل می شه به یه مهمونی اونم نه هشتگرد که خونه ی ما آش تو هشتگرد آماده شده و بچه ها با هم هماهنگ کردن که با هم بیان خونه یما عید دیدنی لباس پوشیدیم و آماده که مینو و مامان و باباش می آن چه دختری شده این نوه ی دایی بابا! تازه یاد گرفته بشینه اردیبهشت که بیاد می ره تو دوسال کورش هم می ره تو شش سال حالا بهتر از قبل می شه باهاش ارتباط داشت اوایل یه گوله مو بود و معلوم هم نبود شبیه بابا محسن یا مامان آزاده اشه ولی حالا دختر مامانشه یه تپل دوست داشتنی
بعد هم خوشگل محله ما مائده جونم می آد چه تیپی کرده همون اول می بینیش ولی دیگه نیست با کورش رفتن تو اتاق و دیگه تا آخرش کو مائده؟!
دایی و امیرعلی ولی و دخترش همون باران باران خودمون بچه موهاش اونقدر کم رنگه که انگار نیست ولی خیلی عزیزه
یه جورایی خسته اند بعد از آش و مهمونی و می مونن برای شام و جای خاله ها خالیه درگیری اولش خودشو نشون می ده همه ماشینا جمع می شه که امیرعلی دستی بهش نزنه و درست خلافش برای مائده است که هرچی می خواد باشهاز اون بالا می ریزن پایین تا کی که جمعشون کنن قبل از شام هم mpt3playerمی یارن که بازی کنن خب یه دستگاه و دوتا دسته و مائده و کورش و امیرعلی خب این وسط اونکه کوچکتره باید واسته حالا حالاها
همشون میخ شدن به تلویزیون و یه دسته ایی بعضی وقتا می رسه دست امیرعلی که یا راه نمی ره یا ماشین توش خورده به دیوار و بابا برام درش بیار
این فامیلای ترک من سبزی پلو با ماهی نمی خورن و باز ماهی می مونه و با اون کبابای تابه ایی خودشونو سیر می کنن
موقع برگشتنه و باز مائده اومده دنبال یه چیزی که باید کورش بهش بده چیزی چششو نگرفته می گه بمونه برای بعد ما هم کادو امیرعلی و مامانشو می دیم و دید و بازدید عید هم تموم می شه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر