۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

یادداشتهای خاله آرزو

کورش تو قرار بود سیزدهم یا دوازدهم اریبهشت دنیا بیایی ولی وقتی بعدازظهر روز پنجم اردیبهشت مامان رفت پیش دکترش قرار شد تو فردای اون روز به دنیا بیایی یعنی 6/2/84
ساعت 30/7صبح با خاله و بابا اومدی بیمارستان امام خمینی کرج ساعت 15/8 مامان رفت اتاق زایمان و با اومدن دکترش دکتر یاوری 30/9 به اتاق عمل رفتی و 45/9 به دنیا اومدی تو خیلی ناز بودی شبیه خونواده پدرت و اصلن شبیه مامان و خونواده ی مادری نبودی ولی خوشگلی.
(یه تیره خون از روی سینه تا پایین شکم کشیده می شد کبود بود و پر مو یه گوله مو خانم پرستار با دستگاه مکش هر چیزی که تو معده اش مونده بود در آورد و پیچوندش لای پارچه و بردش، ما یه پیکان 81 داشتیم که رفتم تا مامان و لیلا و لیدا رو باهاش بیارم جلوی بیمارستان یه موتوری خلاف پیچید و نتونست کنترل کنه خورد زمین مقصر اونا بودن ولی من 25 تومنی جریمه دادم تا تموم شه)
مامان بزرگ و بابا بزرگ عمه های شیطونت و خاله ام البنین به دیدنت اومدن به همراه مامان بزرگ دیگرت الان راحت خوابیدی تو اون صندوق که شبیه تخته و مامان با اون لباس نارنجی کنارت دراز کشیده گلهای قشنگی که بابا برات خریده بالای سرته
بغل دستی تو یه پسر هست به اسم امین که اونم با تو به دنیا اومده غروب همون روز تو و اون بعد ها ممکن همدیگرو ببینین هفتا دختر دنیا اومده و تو و امین
ولی یه چیزی هست تو با اونای دیگه فرق داری تو موفق ترین پسری هستی که امروز اومده به این دنیای زیبا
تو ساعت 55/6 روز چهارشنبه از بیمارستان از اتاق کوچولوی 709 ترخیص شدی
تمام مدت توی بیمارستان یه سرنگ که وصل کرده بودن به واتر فلای داشت اذیت می کرد تمیز کردن تو باعث شد آرزو بزنه زیر گریه حقم داشت تا قبل از این هیچ وقت مجبور نشده بود مواظب بچه ی کوچولویی مثل تو باشه آره تو کوچولو بودی 3کیلو و780 گرم با 51 سانت قد، لباسای بیمارستانو درآوردیم و لباسایی که مادر جون ترکه از سوریه خریده بود تنت کردیم زمین خیس بود و نم بارونی تو هوا تب باریدن و زنده می کرد ما اومدیم خونه
اینم عکس کورش و خاله اش چهار ماه بعد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر