۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

دختری که دیر آمد

273 روزه تو پیش مایی6/11/84
تو بابا خوابیدید وسایلو جمع کردیم بریم هشتگرد طی این مدت که خیلی ام زیاد بود 2 بار کیمیا و آجی یگانه اش اومدن خونه ی ما یگانه خوشگل شبیه لیمو یا خرمالو شبیه مادرجونه کیمیا دوسش داره کلی تاب سوار شد و چند باری هم تو رو سوار کرد یه یگانه دیگه ام اومده دختر خاله رقیه تو پنج تا دندون درآوردی قطره آهن رو بد می خوری و نگرانم دندونات سیاه شه برانت بلز خریدیم و یه سی دی از موتزارت که لیدا برات خریده تو همه چیزو می خوری از خوراکیای جور واجور تا میکروفن و سیم
امیر عباس خاله زهرا چند روز بعد از تو دنیا اومده و قدش از تو بلندتره خوشگل و کمی بی نمک این ماه وزن اضافه نکردی 10 کیلو 200 گرم که کسر لباسارو به خاطر مادرا کم نمی کنن تو یه لباس زرشکی بافتنی داری و یکی دیگه ام برات می خریم نقش و نگار داره مادرجون می گه مثل اینو عمو اسی داشته اینارو برات نگه می دارم مخصوصن زرشکی رو تو مغازه که دیدیم خانم گفت برای بچه چهر ساله است ولی ما برات خریدیمش تاش می کنیم ولی من عاشق این رنگم
همینجور که تاب می خوردی بغل بابا دیدمت که چهار سالته نمی دونم چرا ولی من یکی خیلی منتظرم تو دست می زنی یه دونه می کوبی زمین یه دونه دست می زنیذره ذره بزرگ می شی و کار من و بابات سخت تر می شه تو یه گستره ایی و ما هم داری سعی می کنیم به گستردگی دنیای تو جا برای هم آغوشی با تو داشته باشیم
آروم بخواب – پنج برابر یه عالمه دوستت دارم-
این عکس یگانه و تو بعد از دیدار دیر هنگام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر