۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

شعری در کار نیست

امروز 8/4/84- 64 روزه تو پیش مایی از تکرار این جمله خسته نشدم تو با مایی و من و بابا از این بابت خوشحالیم سری قبل می خواستم برات شعر بنویسم ولی تابحال نشده درست و حسابی در مورد قافیه هاش فکر کنم چند روزه یی به چیزای مهمتر فکر می کنم هر چی باشه تو بعدا این یادداشتهارو می خونی و امیدوارم ازشون لذت ببری ولی حالا با یه بچه 2 ماه طرفم که می خواد یاد بگیره (غیر از خوردن و خوابیدن) یکسری عادتارو گذاشتی کنار و یه سری کارای جدید می کنی پس من چرا یه فکر دیگه نکنم بعد از این هر چیز خوب که می خونم برای خودم و خودت نگهش می دارم تا بزرگ شدی حالشو ببری دارم کتاب ریشه یابی درخت کهن اثر بیضایی رو می خونم تو بزرگ شی نمی دونم امکانشو پیدا می کنی نمایش هزار و یکشب رو ببینی یا نه ولی ما رفتیم و دیدیم چی بود به عمرم اینقدر هنر و هوش و استعداد رو یک جا ندیده بودم اینا قبل از به دنیا آومدن تو اتفاق افتاد من و خاله آرزو و بابا با بچه های نمایش هشتگرد رفتیم و دیدمش چی بود عالی بچه های هشتگرد خیلی باحالن بزرگ که شدی امیدوارم اونا به جایی که می خواستن رسیده باشن و تو بری نمایش های اونارو ببینی مهدی کورش نیا، پوریا، رضا رباط جزی امیدوارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر