۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

تولدت مبارک

شش اردیبهشت از راه رسیده و من به وعده ام وفا می کنم یه تولد خونه ی ننه ام بچه ها همگی هستن کیک و آبشار و فشفشه و کادو و یه مهمونی حسابی از خونواده داریوش کسی نیومده ولی کورش براشون غذا و کیک آورده و اونها هم کادوهای زیادی براش گرفتن از همه بیشتر خاله خندان و عمو علی رضا زحمت کشیدن
من که تو حالت دراز کش بودم بعد از اون کارها یا شاید باید بگی بلاها که درمانگرا(اینو ام البنین می گه) همون قابله های دیروز و داناهای سالهای خیلی دور سرم آوردن
کادو ها باز می شد و می تونستی کورشو ببینی که چقدر هیجان زده است و یادت می اد که صد دفعه رفته و اومده و بوسه ات کرده که مامان دستت درد نکنه که برام تولد گرفتی و همین بسه برات برای تموم عمر همین شادی همین هیجان همین حس سپاسگزاری
از من خواسته زنگ بزنم به باباش و اذیتش کنم (این اذیت کردن یه معنی دیگه هم داره ازش بپرس چی برام خریده)
منم زنگ زدم( سلام شما بابای کورش هستید شنیدم یه ماشین فراری برای پسرتون گرفتین)
داریوش می پرسه چی بخرم
جواب: گزینه1 :پلی استیشن 2
گزینه 2: یه ماشین بزرگ جنگی یا یه هلیکوپتر که پرواز می کنه
گزینه3: ساعت مچی
داریوش: کسی که برای عیدی دوچرخه خریده برای تولد هفت سالگی که یاد بچه می مونه تا آخر عمر ساعت مچی
جواب: ببین ساعتی هست که آپولو هوا کنه اونو بخر
داریوش :عصبانی
و تموم این بالا و پایین کردن ها شده این دو تا کادو از طرف بابا و عجیب تر اینکه حرفی از مامان و کادوی مامان در بین نیست
راستی چیه این کادو مامان برای یه بچه ی هفت ساله
جواب: ظاهرن هیچی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر