۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

آفتي در دهان

ماجرای دیگه ایی که خیلی عجیب بود دو روز بعدش اتفاق افتاد کورش رفت پارک و وقتی برگشت تب داشت و اشک تو چشماش جمع شده بود و تمام مدت دراز به دراز می خوابید رو کاناپه و می گفت گلوم درد می کنه
درمان با آموزش قرقره کردن شروع شد اول با آب و بعد آب نمک دکتر هم نمی رفت می گفت آمپول می زنن
بعد از کلی درمان سرخود فهمیدیم بچه تو گلوش افت زده و حالا مورد هم می ریختیم تو آب و می رفت تو روشویی و حالا قرقره نکن کی قرقره کن صدای دلر هم از خودش در می آورد
حسابی حرفه ایی شده بود
آفت خوب شد و حالا فقط برای من دعا می کنه تا حالم خوب شه
اینو وقتی می گه که محکم بغلم می کنه و عینکمو لک می اندازه و خودشو برام لوس می کنه
حالا نوبت من و این دکتر طب سوزنیه که یه فکری به حال بچه بکنیم تا نه از غصه آفت بزنه و نه کلی کارای دیگه.....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر