۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

بچه هاي اين دوروزمونه

این یه ماجراست که کورش گفته بابا به کسی نگو ولی خیلی تکان دهنده است برای همین بهتره یادداشتش کنم تا بعده ها که می خونه لذتشو ببره

کورش:بابا حالا که من تعطیلم می تونیم با مامان بمونیم هشتگرد
مامان:اون وقت کی بمونه پیش بابا
کورش: براش خدمتکار می گیریم
مامان:یعنی بابارو با خدمتکار تنها بذاریم
کورش:من به بابای عزیزم اطمینان دارم خب ما یه خونواده ایم بابا هم تو رو داره تو رو دوست داره
من و داریوش فقط همدیگرو نگاه می کنیم و زیر زیرکی می خندیم و متعجبیم از این استدلال
بچه های این دورو زمونه بایدم اینجوری حواسشون به همه چی باشه
خلاصه که داریوش حواستو جمع کن!



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر