۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

ساراي ما

دو روز بعد رو تو هشتگرد می گذرونیم یه سر می ریم پیش امیرعلی که تازه از بیمارستان اومده حسابی ضعیف شده و بقیه نیستن رفتن عروسی فامیلای دده

یعنی همین سارا اون وسط غلت می زنه و امیرعلی اصلن حواسش بهش نیست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر