۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

گردش آخر با هم شاگرديها

روز چهارشنبه هوا خیلی خوبه و بچه ها می رن گردش خیلی بهشون خوش گذشته کلی بازی و ساندویچ خوردن

باران هم هست با خاله زهرا(خاله ی امیر) ساعت یازده شده و داريوش رفته دنبالشون ولی خب اونا از پارک برنگشتند موندن تا ته اش هم در بیاد بعد ساعت دوازده و نیمه که می رسن خسته و کثیف و عرق کرده
کورش: بابا مدرسه تموم شده و حالا می تونیم بریم هشتگرد بمونیم تا هر وقت که دلمون بخواد
یه جایزه با پولی که لیلا بهش داده براش می گیره داریوش یه تریلی که بارش دو تا ماشین دیگه است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر